اين سؤالات عبارتند از:

 



۱) كتاب ها و آثارى كه ترجمه كرده ايد را برچه اساسى انتخاب نموديد؟


۲) مهم ترين مشكلات ترجمه در كشور ما چيست؟


۳) چرا در ايران از يك كتاب چند ترجمه ارائه مى شود؟


۴) آيا ما در ايران نقد ترجمه داريم چرا؟ و نقد ترجمه به چه كار مى آيد؟

 



منيره احمد سلطانى


۱ـ براساس كتاب هايى كه به دستم مى رسد. به عنوان مثال كتاب «فولكور جهان» را در نمايشگاه ديدم و يا كتاب «چگونه نقد بنويسيم» را به پيشنهاد دخترم ترجمه كردم. البته علاقه هاى شخصى نيز شرط است. خواندن كتاب «فولكور جهان» كه يك كتاب ۶ جلدى شده است براى خودم بسيار جالب بود.

حتى توضيحاتى درباره قسم هاى شيعيان به حضرت فاطمه(س) و حضرت اباالفضل در آن ديده مى شود. آشنايى با فرهنگ عامه مردم جهان آن هم با اين دقت براى من خيلى مفيد بود.


۲ـ يكى از مهم ترين مشكلات ما غيرفرهنگى بودن ناشران است. بيشتر به فروش كتاب فكر مى كنند. من مجبور شدم براى كتابى كه گفتم [فولكلور جهان] ۸ سال كار كنم.

چون نوشتن فرهنگ عامه احتياج به توضيح، حاشيه و پاورقى زياد دارد، اما به سختى ناشرى براى چاپ آن يافتم، در حالى كه كتاب فال قهوه را به سرعت در تيراژ بالا منتشر مى كنند. الآن كتابى در مورد انواع فالگيرى هاى جهان در دست دارم اما حاضر به ترجمه آن نيستم. ولى مى دانم بلافاصله بعد از ترجمه به چاپ خواهد رسيد. مسأله بعدى كه بسيار مهم است نبودن ويراستاران خوب در بنگاه هاى نشر است.

مترجم بعد از ترجمه تحت تأثير متن اصلى است. گمان مى كند از عهده ترجمه برآمده است و به طور طبيعى نمى تواند قضاوت خوبى براى ترجمه خود داشته باشد. اين وظيفه ويراستار است كه اشتباهات مترجم را بگيرد. فقدان ويراستار در انتشارات موجب مى شود انواع اشتباهات در كتاب ها ديده شوند.


۳ـ زيرا ما جايى براى ثبت و اطلاع رسانى كارهاى ترجمه شده نداريم. من بعد از اين كه شعرهاى اميلى ديكينسون را ترجمه كردم متوجه شدم آقاى «سعيدپور» نيز آن را ترجمه كرده اند.


۴ـ به تازگى جدى گرفته شده است. فصلنامه علمى فرهنگى به نام «مترجم» چاپ مى شود كه مجله وزينى است. به نظر مى رسد براى شروع خوب باشد.

 

 

 

 


عبدالحسين فرزاد


۱ـ انتخاب من براساس مسيرى است كه انتخاب كرده ام. گرايش من بيشتر به ترجمه ادبيات متعهد است. زيرا هنوز ادبيات را مهم ترين حامل و انتقال دهنده فرهنگ مى دانم. اين ادبيات است كه به بهترين شكل تمدن را سامان مى دهد و سوء تفاهم را از ميان برمى دارد.


فلسطين مورد ظلم قرار گرفته است، كشورهاى ضعيف به دست كشورهاى بزرگ بلعيده مى شوند و كشتار گسترش مى يابد. اين چيزى است كه من به ادبيات منتقد آن مى پردازم. شعرهاى مورد توجه من شعرهاى پويا و جهت دار شاعران عرب است. محمود درويش، آدنيس، نزار قبانى و قاداه سمان. من چيزى را ترجمه مى كنم كه فكر مى كنم موردنياز جامعه و زمانه است. شايد براى شما جالب باشد بدانيد هم اكنون در زندان هاى اسرائيل علاوه بر فلسطينى ها، برخى خاخام ها و دانشجويان يهودى كه منتقد رفتار دولت اسرائيل هستند نيز به سر مى برند. موج تازه اى از گروه هاى جديد يهوديان مخالف با اسرائيل كه به پست صهيونيسم (يا بعد از صهيونيسم) مشهور هستند هم اكنون فعاليت مى كنند.

برخى از آنها در قالب گروه هاى موسيقى در اروپا مقابل سفارتخانه هاى كشورهاى عربى ترانه ها و آوازهاى عربى ـ عبرى مى خوانند و به هر دو زبان مخالفت خود را با خونريزى اعلام مى كنند. آنچه من ترجمه مى كنم بيشتر مربوط به حماسه مقاومت مى شود وگرنه كتاب عربى زياد است. به عنوان مثال برخى كتاب هاى روانشناسى هاى عجيب و غريب و همچنين عرفان هاى عجيب و غريب كه براى جوانان نيز مضر است وجود دارد كه خوشبختانه ظاهراً دولت با انتشار آنها مخالفت مى كند. به نظر من چيزى بايد ترجمه شود كه جامعه و زمانه به آن نياز دارد.


۲- نسلى كه من به آن تعلق دارم مشكلات زيادى نداشت، مرحوم قاضى، احمد ميرعلايى، شاملو، به آذين، افزون بر آشنايى با زبان خارجى به زبان مادرى خود تسلط داشتند. اين امر سبب مى شود در معادل يابى موفق باشند. كسى كه زبان فارسى را بفهمد، نرمش ها و توانايى هاى آن را بداند با ضرب المثل ها و تكيه كلام ها آشنا باشد زبان مبدأ را به خوبى تبديل به زبان مقصد مى كند.

فقدان اين آشنايى نثر، ترجمه را بى نمك و بى رونق مى نمايد. ما كتابهاى ادبيات كلاسيك را به دقت مى خوانديم. مثلاً از كتاب «نفس المصدور» نسوى كه منشى جلال الدين خوارزمشاهيان بود گرفته تا مرزبان نامه را مى خوانديم. مواضه ها، سج ها و ظرايف اين متون حيرت آور است. جايى در مرزبان نامه براى توصيف و ايرانى شهر مى خوانيم: «و ديوارهاى آن مانند مستان طافه [سياه مست] سر در پاى يكديگر نهاده بودند.» به زيبايى نثر توجه كنيد. مترجم بايد از اين متون آگاه باشد تا بتواند آثار، شكسپير، دون كيشوت و ديگران را ترجمه نمايد.


۳- برخى از اين ترجمه ها، ترجمه نيست بلكه ويرايش كتاب هاى ديگران است كه بايد درباره آن در مبحث «كتاب سازى» بحث كرد. گاهى در مقايسه ديده ام اگر ترجمه اول اشتباهى دارد، ترجمه هاى بعدى نيز همان اشتباه را تكرار مى كنند. برخى معتقدند هر نسلى براى خود زبانى دارد و بنابراين بايد كتاب ها را به زبان نسل خود ترجمه كند. ولى تعداد زيادى از ترجمه هاى مجدد در ايران از اين قاعده پيروى نمى كنند.


۴- به نظر من ما نقد ترجمه نداريم. فقط يك مجله است كه گمان نمى كنم كافى باشد. به همين خاطر هم با آشفته بازارى در ترجمه رو به رو هستيم. يكى از ناشران قم ترجمه عربى كتاب «شرق شناسى» ادوارد سعيد را به من نشان داد كه به قلم «كمال ابوديت» برگردانده شده بود. اما با وجود اين كه گمان مى كنم بهتر است دوباره با توضيحات و ترجمه بهترى ارائه شود، قبول نكردم. زيرا وحشت داشتم دال بر كتاب سازى بشود و ايجاد سوءتفاهم كند. با اين حال دوستان زيادى از من خواسته اند آن را دوباره ترجمه كنم. ترديد من به خاطر جو ناسالمى است كه وجود دارد اگر نقد علمى وجود داشت اين گونه ترديدها به وجود نمى آمد.

 

 

 

 


احمد پورى


۱- براساس ميل و سليقه شخصى انتخاب مى كنم. تازمانى كه از كارى لذت نبرم دست به ترجمه آن نمى برم.


۲- يكى از مهم ترين مشكلات در وهله نخست نداشتن منابع خوب است. دسترسى ما به مراجع بسيار دشوار است. هرچند پديده اينترنت كمى به مرتفع شدن اين مشكل كمك كرده است اما هنوز مترجمان از نداشتن منابع و محدوديت در انتخاب رنج مى برند.


مسأله بعدى طولانى بودن زمان كسب مجوز انتشار كتاب است. در نتيجه مترجم نمى داند بعد از آماده كردن كتاب چقدر بايد منتظر بماند.


مشكل بعدى بازار كتاب است كه وضع خوبى ندارد. ناشران نيز ميل چندانى به چاپ كتاب هاى خوب ندارند. در اين ميانه كار براى مترجمان ناشناخته دشوارتر است.


۳- درخارج از ايران وقتى مشاور و ويراستار يك ناشر به اين نتيجه برسند كه بايد ترجمه ديگرى از يك اثر ارائه شود، آنگاه سفارش انجام ترجمه را مى دهند. در كشور ما موضوع متفاوت است و چنين فرايندى ديده نمى شود. بنابراين تعدد ترجمه ها به علل ديگرى برمى گردد، يكى از آن علل نبودن يك مركز اطلاع رسانى است. درواقع مترجمان از كار هم خبر ندارند.


گاهى هم به ترجمه هايى برمى خوريم كه از روى ترجمه ديگرى انجام شده است. يك بار به ترجمه اى برخوردم كه بر اثر تصادف يكى از سطرهاى متن اصلى را جا انداخته بود. وقتى به ترجمه هاى دوم و سوم نگاه كردم ديدم آنها هم از روى آن سطر پريده اند. اين نشان مى دهد كه كار آنها رونويسى بوده است و نه ترجمه. حال اگر درجايى بگويى اين رونويسى است حرف تو را به حساب كينه توزى مى گذارند.


۴- نقد ترجمه جدى گرفته نمى شود. در بهترين حالت به پيدا كردن چند كلمه اشتباه يا مقايسه دو اثر ختم مى شود. نقد ترجمه در جهان براساس تئورى هاى ترجمه صورت مى گيرد. اين رشته مى تواند براى خود شاخه علمى ديگرى باشد. بايد در آينده منتظر استعدادى باشيم كه در اين زمينه شكوفا مى شود. زيرا تا به امروز چيز قابل ملاحظه اى به نام نقد ترجمه و رشد وبسط تئورى هاى ترجمه نداشته ايم.

 





سعيد آذين


۱- من تنها اشعارى را ترجمه مى كنم كه احساس مى كنم با ترجمه آنها به فرهنگ كشورمان چيزى اضافه مى شود. شرط ديگر هم اين است كه آن اثر قابليت شعر شدن در زبان فارسى را داشته باشد.


۲- مشكل ما اين است كه به دانستن زبان مبدأ بسنده مى كنيم. در حالى كه ترجمه بستگى زيادى به فرهنگ كشور موردنظر دارد. من گمان مى كنم مترجم بايد زيرآسمان كشورى كه مى خواهد از آن اثرى را ترجمه كند قدم زده باشد و اگر چنين امكانى ندارد بايد سعى كند تا حد ممكن اطلاعات بيشترى از وضعيت فرهنگى آنها كسب نمايد. اينترنت مى تواند در اين زمينه كمك خوبى باشد. بايد بدانيم وقتى كه «لوركا» از ماه گرانادا مى گويد، آن ماه چه تفاوتى با «ماه» ما در ايران دارد.


مشكل بعدى اين است كه ترجمه ها بيشتر از روى زبان دوم، سوم و چهارم انجام مى شود. مترجم بايد با زبان اصلى اثر آشنا باشد تا آن را از متن مستقيم در فرهنگ خود آن كشور درك كند.


برخى از كلمات در اسپانيولى وجوددارند كه در ديكشنرى يافت نمى شود. مردم در كوچه و خيابان از آن استفاده مى كنند و شاعران گاهى آنها را به كار مى برند. براى يافتن معادل هايى براى اين كلمات حتماً بايد به زبان اصلى و فرهنگ آن جامعه آشنا باشيد.


مسأله بعدى نداشتن يك انجمن مترجمان است. اگر جايى باشد كه مترجمان گردهمايى داشته باشند و به طور منظم يكديگر را ببينند مى توانند به هم كمك كنند.
داشتن انجمن مشكلات زيادى را حل مى كند. كمك مى كند كتاب ها از زبان اصلى ترجمه شوند، از كپى ترجمه ها جلوگيرى مى كند، مترجمان از تجربيات هم با اطلاع مى شوند و هزاران فايده ديگر.


۳ـ اين موضوع به ناشران مربوط مى شود. چاپ كتاب با فروختن گوجه فرنگى متفاوت است. ناشر بايد اطلاع كافى از وضعيت ترجمه ها داشته باشد و سفارش ترجمه هايى را بدهد كه در بازار موجود نيست. بعضى از مترجم ها نيز صداقت و راستى ندارند. من ۱۵ شعر از «خوان رامون خيمنس» ترجمه كردم و در «بخارا» به چاپ رساندم. چندى بعد كتابى از مجموعه شعرهاى آمريكاى لاتين بيرون آمد كه ۶ شعر از اشعار «خوان رامون خيمنس» كه من ترجمه كرده بودم در آن بود.

آيا «خيمنس» جز اين ۱۵ شعر كتاب و شعر ديگرى ندارد. شايد به اين خاطر باشد كه گروهى مى خواهند از اين راه كسب درآمد كرده زندگى كنند. با توجه به وضعيت نشر و فروش كتاب مجبور مى شوند دست به چنين كارهايى بزنند.


۴ـ خير نداريم. زيرا كسانى كه هم زبان اصلى را بدانند هم به زبان فارسى آشنا باشند و هم ترجمه را بشناسند وجود ندارند. يا بسيار كم هستند از طرف ديگر ما عادت كرديم دوستى و دشمنى را با كار اشتباه بگيريم به طورى كه يك بار رضا سيدحسينى به من مى گويد: «چه حوصله اى داريد» ما بايد تحمل نقد شدن را داشته باشيم. البته اين دو مشكل تنها مربوط به حوزه نقد ترجمه نمى شود. در مورد نقد، عكاسى و نقاشى هم منتقدان كمى هستند كه سبك ها را بشناسند و با مسائل و تئورى ها آشنا باشند. يكى از علت هاى آن نيز اين است كه در دانشگاه واحدى به نام واحد نقد وجود ندارد.

در دانشكده هاى رشته مترجمى چند واحد نقد ترجمه سراغ داريد؟ وقتى اين گرايش در دانشگاه پايه ريزى نشود، در مراحل بعدى با مشكل روبه رو مى شويم.