پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

کتاب تاریخ ایران

کتاب تاریخ ایران    این قفسه به تاریخ ایران از دیرباز تا معاصر می پردازد شما می توانید انواع کتاب تاریخ ایران را در این قفسه پیدا و دانلود نمایید

برای ورود به این قفسه روی عکس کلیک نمایید

......................................................................................................................................................  

دانلود کتاب از سلاجقه تا صفویه اثر نصرت الله مشکوتی

 

 

 

در زمان سلطان سنجر چهل هزار خانه وار که مشهور بخشم داران غز بودند در حدود ولات بلخ سکونت داشتند و قبل از آن در حدود ماوراءالنهر سکنی اختیار کرده بودند تا اینکه قراختائیان آنانرا وادار بهجرت کردند این طایفه حشمدار هر سال بیست هزار گوسفند برسم پیشکش تقدیم سلطان مینمودند.

تا اینکه در صدد برآمدند که از تقدیم گوسفند سالانه خودداری نمایند و چون این موضوع باطلاع سلطان سنجر رسید امیر قماج والی بلخ را مأمور نمود که پیشکش سالانه را از قزان بستاند امیر قماج و پسر او چون اهانت غزان را بفرستاده خود دیدند در صدد محاربه با آنان بر آمدند اتفاقاً در حین شکار بدست غزان گرفتار شدند بعد از این جریان سلطان سنجر ترکان نغز را به ترك حدود بلخ تهدید نمود قران از در عذر خواهی در آمده و حاضر شدند که علاوه بر پیشکشهای سالانه مبالغی خطیر بابت خون بهاء والی بلخ و پسر او تقدیم سلطان نمایند مشروط بر آنکه سلطان مانند گذشته با آنان بر افت و ملایمت رفتار نماید و با اینکه سلطان از گوشمالی آنان چشم پوشید لیکن بنابر مصلحت و اغراه درباریان تصمیم گرفت که بهر نحوی است آنان را تنبیه نماید سلطان با لشگری قریب صد هزار نفر بدفع آن طایفه همت گمارد ولی بعلت سمتی و نظاری که در بین سپاهیان آن روی داد بسختی دو چار شکست شد و همین شکست مقدمه واقعی خرابی و اضمحلال شهرهای خراسان شد بطوریکه جمع کثیری از امرای لشگر وی بقتل رسیدند و سلطان وزوجهاش بدست ترکان غز اسیر افتادند و این جماعات خونخوار بیابان نشین غارتگر شهر مرو را که در نهایت آبادی و ثروت بود.

در مدت سه شبانه روز چنان غارت و خراب نمودند که اثری از آبادی و آبادانی آن باقی نماند و در همین شهر است که عده بیشماری از فسلام و مسلمین را بشهادت رساندند بطوریکه در تمام شهرهای خراسان اثری از آبادی و قریشی نماند که از قتل وغارت و خرابی این قوم و حتی در امان باشد .

سلطان سنجر و همسرش مدت چهار سال در دست ایشان با سارت گذراندی و با اینکه گاهگاهی وسایل قرار مهیا میشد بعلت زندانی بودن ترکان خانون حاضر نمیشد که ترك اسپری نماید پس از فرت ترکان خاتون ٥٥١ سلطان سنجر با كومك امير احمد تیاج که حاکم ترمز بود بر طبق نقشه قبلی از شکارگاه قرار نمود.

و خود را از شر تركان غير مستخلص ساخت و بلافاصله با کشتی به قلعه ترمز پیاده و پس از چند روزی که در آن قلمه بود بجانب مرو بهمراهی باقیماندگان لشگریانش روانه شد . از امراه سلطان سنجی آنانی که در حین گرفتاری سلطان جانی بدر برده بودند یا تفاق و زیر سلمان خواجه ظاهر بن فخر الملك سليمان شاه پسرسلطان محمدرا بسلطنت برداشتند ولی چون این امان تاب زد و خورد باغز را نياورد وفخر الملك وزير اوهم مرد نتوانست در خراسان بماند و در سفر ٥٤٩ بمراق برگشت وفات سلطان سنجر در ۳۴ ربیع الاول ۵۵۲ هجری - اسارت سلطان سنجر وزوجه او در دست ترکان غزو تاثر او از این گرفتاری و ضعف پیری و ظهور سرکشان و خرابی شهرها و تفرقه سپاهیان و مرگ ترکان خاتون بتدریج سلطان منجر را از پای در آورد.

مخصوصاً هنگامیکه بشهر مرو پایتخت خود که شاهجهان نام گذاشته بود وارد شد و آن شهر مصور بی نظیر را تل خرابی یافت بی نهایت غمگین شد تا آنکه در سال بعد یعنی در ٢٤ ربیع الاول در مرو در سن هفتاد و دو سالگی پس از مدتی امارت و سلطنت قریب شمت و یکمال در گذشت و در همانجا مدفون گشت ... سلطان سنجر یکی از بزرگترین سلاطین ایران است وی علاوه بر آنکه مردی شجاع وكريم ودعيت دوست بوده و در آبادی ورفاه حال مردم و بسط امنیت جد بلیغ داشته همواره تا آنجا که ممکن بوده است از جنگ و خونریزی پر حدد بوده و بهر کسی در فراخور حال و مقام منصبی | استاء مینمود .

سلطان سنجر بجز در دو واقعه از جمیع محارباتی که در مدت امارت و سلطنتش اتفاق افتاد پیروز در آمد و از کاشفر تا دریای مدیترانه و قیچای تا ساحل مرموز بنام او خدایه میخوانده اند و از حدود ۵۱۱ که سال جلوس اوست با هنگام مرگه سلاطین خوارزم و قرنین و عراق و تاجتك قطوان امرای کاشمر و ماوراءالنهر همه دست نشانده او بودند و پدربار او خراج میفرستادند - سرزمینهایی که این سلطان را در قزنه و ماوراء الشهر وغور و خوارزم نصیب گردید هیچیک از سلاطین ملحوقی را دست نداد. مخصوصاً در سمت مشرق و شمال شرقی با ضمیمه کردن بلاد امراه غزنوی و فوری و دره علیای سیحون حدممالک سلجوقی را توسعه داده است.

 

دانلود کتاب تاریخ زیدیه در قرن دوم و سوم هجری اثر فضیلت الشامی

 

 ابو مسلم وقتی از خراسان بلند میشود شمار ملی ندارد. میگوید الرضا من آل رسول در حالی که مسلما در میان افسران ابو مسلم کسانی وجود داشتند که مسلمان نمودند اما این شمار را برای کوبیدن عرب قبول داشته و می گفتند که باید به مردم عرب و ایران گفت که علقا به دروغ خود را به اسلام چسبانده اند و در واقع ما مسلمانان حقیقی هستیم به همین دلیل مسلمان و غیر مسلمان اهم از عرب و عجم حاضر شدند که با خلیفه اسلام بجنگد و زیرا بہر حال این شوشت، خلیفه عرب را می گویید با اینکه در رکاب ابومسلم فرق و افشار متفاوتی همچون : شیعیان کیسانی ، خوارج سیستانی، زردشتیان خرمدینی، روستاییان و پیشه وران و حتی بردگان شرکت داشتند، اما اینان تنها نه بخاطر نجات از ظلم بنی امیه سلاح در دست گرفته بودند و آرمان خود را در تحقق حکومت آل محمد (ص) می دانستند؟

اما افسوس این آرزو برآورده نشد حتی خود ابوسلم ضمن توبه نامه ای به منصور که عموما " آن را مهمترین عامل قتل وی شمرده اند، پای خود را از ایمان تایجان خویش چنین می نویسد: من رهبری از دودمان پیغمبر داشتم کام الهی را بین بیاموزد و من می پنداشتم که " علم راستین " را نزد نواهم یافت اما او حتی قرآن را وسیله فریب من ساخت ؟ آری ، ابو مسلم نیز آرمان اسلامی داشت و به دنبال تحقق آن در جستجوی رهبری با فضیلت بود و آن را در وجود ابراهیم امام میدید، اما در این تطبیق به خطا رفت و بعقول دکتر صاحب الزمانی: انگیزه " مازیا رو ابومسلم را تا زمانی که همین مقدار اطلاعات پراکنده در باره آن در دست است با هیچ مینکی، با هیچ وارونه گوشی و مسیح مشقتی نمی توان همسان و یکی دانست، ابومسلم مسلمان بوده : مسلمانی واقعی و معتقد او نیز تحقق آرمان بی تعیلی اسلامی را در رهبری فردی برتر از خاندان پرهیزگار پیغمبر می جست.

او می اندیشید اگر حکومت بنی امیه که مالامال از تبعیض و سلم است برکنار شود و زاهدی چون ابراهیم امام از خاندان پیامبر بر سر کار آید، خلافتی نظیر خلافت بی تبعیاتی و عادلانه علی ، زمام امور را در دست خواهد گرفت ؟ اما افسوس که همه آنها خیال خامی بود که در سر می پرورانید و چه جنایتها که در راه آن مرتکب نشد. شمارها . در هر نهضت و قیامی شهر در باروری آن نقش مهمی را بازی می کند .

شعار احساسات مردم و انقلاب کنندگان را تهیه کرده و راه نیروها را در تحقق آرمانهای انقلاب متمرکز می سازد . شمار بیانگر اهداف و آرمانهای یک ملت انقلابی است و از طریق آن میتوان به خواسته های یک ملت می برد. در انقلاب عظیم صدر اسلام پیامبر دستور داد که مسلمانان شعر بدهند و با احساسات پاک و انقلابی خود روحیه دشمن را تضعیف کرده و اهداف خود را پیش ببرند. شمار مسلمانها در جنگ تکبیر بود و به دنبال آن ندای با منصور است را دسته جمعی بانگ میزدند و به دشمن حمله می کردند و گهگاهی نیز در جنگها در برابر سرود دشمن رجز خوانده و مقابله به مثل میکردند. در جنگ احد ابوسفیان شمار داد : زنده یاد هیل اعل خیل اصل هیل ، پیامبر به علی فرمود که بگوید. خدا بزرگ و متعالی است . الله اعلى واجل دوباره ابوسفیان نعره زد که: بابت هزی داریم و شما بت ندارید .

ان لنا عزى و لا عزى لكم على فریاد کرد، خدا بزرگ ما است و شما مولی ندارید . الله مولا نا و لا مولی تکلم، و همین شمارها بود که باعث شد تا نیروی اندک با ایمانی قوی بر دشمن بیشمار و مسلح چیره شود و این چنین اسلام حماسه آفرید و پیروز گردید . خاطرات این شمارها و حماسه ها در ذهن مسلمانان باقی بوده و به همین جهت آنان از این حربه در نهضتها و نبردهای خود علیه حاکمان زور و ظاهرتهای زمان در تجدید اسلام ، حتى فرتها بعد از آن بهره می جستند. به اعتراف مورخان در تهشت علویان و حضرت زیدبن علی در کوفه به سال ۱۲۲ هجری، همان شعارهای اولیه تکرار شد. این اثیر می نویسد: در اول صفر سال ۱۲۲ هجری طرفداران زید در حدود ۱۵ هزار نفر بودند.

آنها قرار گذاشتند که علیه بنی امیه قیام گفتند و همان شب در مسجد کوفه جمع شدند اما متاسفانه قبل از اینکه کاری بکنند از طرف نیروهای یوسف بن عمر عامل بنی امیه در گونه محاصره شدند. در آن شب زیدین ملی در خانه حاوية بن اسحاق انصاری بود؛ زید از خانه بیرون آمد و همراه هواداران خود آتش روشن کرد. سپس همگی تکبیر گویان شعار با منصور است را بردادند و با بنی امید آماده نبرد لدند! صبحگاهان از نیروهای زید (۱۵ هزار نفر خبری نشد و تنها ۱۱۸ نفر به بسیاری تو آمدند و دیگران بی وفاقی کردند، جنگ شروع شد جنگی شرافتمندانه در راه دفاع از اسلام و سرانجام زید شهید شد ( دوم صفر ۱۲۲ هـ . ق) و چند سال بعد پسران یحیی بن زید در خراسان قیام کرد و به شهادت رسید، تا اینکه سیاه جامگان نهضت بزرگ خود را بر شد بنی امیه آغاز کردند در شیفت ابوسلم نیز همین شمارها تکرار میشدند و خاطرات جنگهای پ متن یار - تبدیل عکس به متن فارسی,  یامبر را تجدید میکردند.

 

در ۲۵ رمضان ۱۲۹ ابو مسلم همراه مبلقات بنی عباسی ، سلیمان بن کثیر و دیگر ایرانیان مرادار حکومت الرضا من آل محمد ام كه متشکل از مردم ۶۰ قربه بودند در قریه سفیدیج سروگرد آمدند. اگر اینان در واقع همان شیعیان و موالی ایرانی بودند که در قیام زیدین علی نیز شرکت داشتند آنان در حالیکه دو پرچم سحاب [ایر) و قل (سایه) را در پیش داشتند شبانگاه آتش روشن کردند و قیام خود را اعلام نمودند.

آنان شعار می دادند. با منصور است و ابومسلم آیه اذان الذین یقاتلون بأنهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير را می خواند. فردای آن روز همه مردمان اطراف به او پیوستند و همه تکسیر می گفتند، روز عید فطر ابومسلم دستور داد که سلیمان بن کثیر نماز عید بگذارد. او نماز قطر را قبل از خطبه آن، بدون اذان و اقامه شروع کرد ( و این در حالی بود کند اپنی اسیه مکی آن می کردند و با شش تکبیر نماز گذارد (در حالیکه) بنی امیه با چهار تکبیر انجام می دادند؟ و بدین ترتیب نهضت بزرگ شروع شد و بعد از جنگها و پیکارهای زیاد سرانجام بساط علم و فساد و دستگاه استبداد امری ساقط گردید .

 

 

 

 

دانلود کتاب تاریخ زندیه: جانشینان کریم خان زند اثر ابن عبدالکریم علیرضا شیرازی

 

 

 

در تاریخ سلطنت کریم خان زند ایمانی بان برده است امر سلطنت بلاد ایران مغشوش و هر پنج روز نوبت حکمرانی بنام یکی بلندآوازه بوده تا در سنه ۱۱۶۳ مهر منیر دولت کریم خان زند از افق پرته ملایر عراق ظاهر و در سنه ۱۱۱۳ در شیراز وفات یافت و از هنگام فوت کریم خان که مبدای طلوع آفتاب عالمتاب : دولت قاجاریه است نیز بعضی از ارباب تواريخ بضبط وقايع اموران دولت روز افزون ارتکاب ورزیده و در ذکر وقایع انقراض دولت زندیه احدی متعرض نشده بود یکی از دوستان صمیم در جاده صداقت مستقیم خواهش نمود که این غبار قدوم را دروان طریق حکایت طراری و مرحله پیمایان وادی عبارت پرداری  ابن عبد الكريم علی رضای شیرازی بذكر مجملی از وقایع اموریکه بعد از فوت کریم خان تا انقراض دولت زندیه مقتضای حکمت اولى وقدرت لم يزلى بظهور رسیده است مبادرت نماید هرچند بنابر عدم استعداد و قابلیت ماده دامن از قبول آن برچیده تا مدتی گریبان این مطلب در کشاکش گفتکو واصرار او  از حد اعتدال تجاوز نمود آخر الامر اصرارش بر انکار این خاکسار غالب و است.

رضای خاطر او را طالب و از الطاف عیب پوش مستمعان مستظهر گردیده بذكر ان جسارت ورزید در بیان خانه کار خانان علیین اشيان وكيفيت أن كريم خان زند بعد از انتظام مهام اذربایجان و عراق و دارالمرز وکیلانات مراجعت بشيراز  و بعضی از عظما وسرخیلان و اشرار ولایات مزبور را باتقان خود آورده بدریخ سیزده شهر صفر سنہ ۱۱۷۹ وارد این باده مینو مثال وب بادی و معموری مملکت مزبور اشتغال ودر اصل شهر وخارج قلعه شیراز جنت دراز بیوتات دلکشا و عمارات وسيع ومسجد وحمامات وتكيا وخانات رفيع البنا وبركهاى كوترصف القضا و بازار ة وبروج وحصار کیوان رفعت و خاکریز وخندی قلعه آن شهر در کمال ضبط و استحکام بمهندسی طبع بلند ان خديو ارجمند صورت اتمام پذیرفته در سنوات توقف شیراز کلید فتح ولایت کرمان و محل سیستان که در تصرف جماعت سیستانی وافغان بود.

و بعضی از بلاد دیگر که در اوقات غیاب انسلطان دادگر از باز زده بودند بعلاوه ام البلاد بتمره باعتمام صادق  اطاعت سر خان ونظر على خان وعلى محمد خان زند و غیره از خوانین و سرداران بتصرف اونهای آن دولت در آمد للحق در عهد ان خدیو معدلت کستر که از فرط عدل وانصاف مصدوقة اذا أراد الله برعيه خَيْرًا جَعَلَ لَهُمْ سُلطان كَرِيمًا. سمت ظهور یافته واز  فر طلعت مهرکستر طالع در پرورش پرتو بیروزی بر ساحت احوال عموم ممالان محروسه بالتخصيص اهل شیراز تافته در بسیط آن بلده طیبه بحدى بساط عدل و داد گسترد شعر  که شد بیمن عدالت مداین اوله که شد میمنت امن کعبه ژنی بجایی رسید که از اکثر بقاع ربع مسكون معمورتر و از اغلب بلاد مشهورة عالم امکان مشهورتر خلقش در کمال آرام در بستر امن و امان اسایش کزین و مکرر اوقات با شاهدان ما رخسار زهره جبین بتجرع اقداح راح ريحاني اتش عشرت و شادمانی در کانون سینه میافروختند زمانه کرد مهیا بساط عیش و نشاط .

سپهر کرد معبد مهاد امن و امان . شعر و مدت سیزده سال در شیراز بستر استراحت گسترده در سال چهارده مفاد كُل نفس ذائقه انموت ساقی اجل پیمانه حیاتش را  از باده تلخکام دور دورتك ليالي و ایام مالامال واستیلای مرت موت بر مزاجش بسرحد کمال نشأ شراب ممات علامات اتمام دور حیاترا بر مقربان و پرستاران نشان میداد از جمله عظما  واکابر ولایات کہ ان خدیو عدالت ایات باخود بشیر از آورده ان محمد خان ولد محمد حسن خان قاجار بود که از سلسله جلیله سلاطین عظام ونتيجة رفيعة خواتین کرام آثار دولت وفر اقبال از ناصیه احوالش ظاهر و خورشید روز افروز دولتش در اوج سعادت هنگام فرصترا ناظر چون بمصداى إِذَا أَرَادَ اللَّهُ شَيْئًا  هياً أسبابه بایست اسباب ان دولت دوران عدت مجتمع ومهيا کردد .

 

دانلود کتاب جنگ چالدران اثر نصرالله فلسفی

 

 

با مداد روز جمعه سوم ماه رجب سلمدان سلیم خان سرداران و بزرگان لشکر را بار داد و یکسانی که در روز جنگ دلیری و مردانگی نشان داده بودند ، خلعت و پاداش عطا کرد. اسیران قراباش را نیز بفرمان وی گردن زدند و کشتگان دوسپاه را بخاک سپردند. سپس به ای دیدار بهروزه خانم زن شاه اسماعیل ، که اسیر گشته بود، بیاور مخصوص وی رفت و با مهربانی و احترام از و دلجوئی کرد.

روز دیگر نیز غنائمی را که از آن جنگی بدست آمده بود ، بسرداران و سربازان بخشید و جزیرقهای ایران چیزی برای خود بر نداشت. پس از آن از دشت چالدران راه تبریز پیش گرفت و از شهر خوی ، انحنام الی برای سلطان مصر و سلطان سلیمان پسر و ولیعهد خویش و خان انار «مريم» (شبه جزيرة کریمه) و عبیدخان از بک فرستاد .

هروز پنجشنبه نهم رجب این دو آن از سرداران عثمانی بنام پیری پاشا چلبی و احمد پاشا دونه کین اوغلی را با حکیم الدین ادریس بدلیسی کرد و با صدر، از پنی چاری تبریز وانه کرد ، تا مقدمات ورود وی را فراهم سازند و اگر از سران و سواران قرابش کمی در آنجا ماده باشد، بکشند و اء والدان را تصرف کنند. روز دهم رجب در راه تبریز یکی از امیران قزلباش بنام حاج رستم با پنجاه وار باردوی سلطان سلیم آمد و اظهار اطاعت کرد. ولی سه روز بعد معلوم شد که او و همراهاش بدستور شاه اسماعیل آمده اند تا هنگام فرصت سلطان را بکشند. پس فرمان وی همگی را گردن زدند، و سه روز بعد خالد ینگ نام از سران قزلباش راهم که باشد و پنجاه نفر بارد و آمده بود ، کشتند . نويسند: حقيقة التواريخ می نویسد که شاه اسماعیل چون در چالمتران شکست یافت بر آن شد که دشمن را بحبله از میان بردارد.

پس جمعی از سران و افراد جا نسپار قراباش دستور داد که دسته دسته باردوی سلطان سلیم پناهنده شود و از در اطاعت در آینده و همینکه جمعشان بدو سه هزار رسید ناگهان شعی بر اردوی عثمانی شبیخون زاند و سلطان را بکشند . ولی چون حاج رستم باردوی عثمانی رسید یکی از امیران ترکمان سلطان را نهایی از قصد وی و همراهاش آگاه کرد سلطان دستور داد که ایشان را شکنجه و استنطاق کردند و چون حقیقت امر آشکار شد، جملگی را کشتند . روز پنجشنبه شانزدهم رجب، سامان سلیم خان بمحله سرخاب رسید. ازین محل داشهر تبریز تمام راه را با قالبهای گرانبها مفروش کرده و چندتن از علما و اعیان شهر با جمعی از مردم باستقبال آمده بودند .

سپاهیان عثمانی در کنار شهر فرود آمدند و سلطان سلیم امر کرد که سربازان دست از کشتار و غارت و تصرف دارای مردم باردارند. همچنین دستور داد مسجد جهانشاه و مسجد حسن پادشاه را که بفرمان شاه اسماعیل ویران شده بود تعمیر کنند و اوقاف این دو مسجد در تصرف هر کس باشد بگیرند و تصرف کننده را بکشند. روز بعد که جمعه هفدهم ماه رجب بود، سلطان سليم بمسجد حسن پادشاه ( در میدان صاحب آباد ) رفت و نماز گزارد و خطیب بقاعدة اهل سنت و جماعت خطبه خواند. ولی چون خطبه بنام پادشاه رسید، بجای آنکه نام سلطان سلیم را بر زبان آرد ، گفت : السلطان بن السلطان ابو المظاهر اسماعیل بهادرخان ... سرداران ترك شمشیرها کشیدند تا خطیب را بکشند، ولی سلطان سلیم نگذاشت و گفت که از بانش عادت کرده است و گناهی ندارد میں لطان سلیم دستور داد که تمام خزائن و اموال شاه اسماعیل و سران قزلباشا از شد و جنسی، صرف کنند و احمد بیگ قاپوچی باشی را مأمور اینکار کرد. پس از آن شهر تبریز را مرکز فرماندهی سپاه خود ساخت، زیرا مصمم بود که زمستان را در تبریز بگذراند و سراسر آذربایجان را مطیع سازد، و در آغاز بهار بعراق و اصفهان و فارس حمله برد.