پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

کتاب داستان ایرانی

.....................................................................................................

دانلود کتاب پسران عشق اثر قاضی ربيحاوی

 

 و بالاخره پدر آن منظره ای را که نمی بایست ببینید دید.برایت گفته ام نگفتم؟
قبلا هم آن بازی را با خواهران و خواهر زاده هایم کرده بودیم.
توی خانه ی ننه ریحان بازی می کردیم چون فقط او بود که می گذاشت ما بچه ها در خانه اش هر کاری بکنیم.من و خواهرم بهی می نشستیم روی دوتا چارپایه و دخترهای دیگر ما را با وسایل آرایشی که از مادرهای شان دزدیده بودن آرایش می کردند.
بهی را به عنوان داماد در می آوردند چون از من بزرگتر و درشت تر بود.
با موی عروسک برای او سبیل هم می گذشاتند. مرا هم که لاغر و ظریف بودم به عنوان عروس درست می کردند با نقش و نگارهای هفت قلم ارایش بر صورتم لباهیم صورتی و روی دوتا لپهام دوتا دایره ی گرد قرمز دور چشمهایم سیاه از سورمه و پلکهایم سبز و ابی و پیشانیم رنگ و وارنگ یک تور سفید هم بر سرم می انداختند

 تا اینکه یکبار حامد که از همان بچه گی چمش همه جا ب دنبال بهی می گشت ما را در وضع دید و رفت به پدرم حاجی خبر داد بعد حاجی امد نگاه نحقیر امیز و تهدید امیز به ما انداخت و هیچ نگفت ولی عصر همان روز من و بهی به درخت یاس وسط حیاط بسته شدیم و ضربه های چوب خیس او بر ساق ها پاهای نرم و نازک مان فرود اندند با درد سوزش و درد

برای خرید کتاب پسران عشق اثر قاضی ربيحاوی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. وبرای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

دانلود کتاب لاله برافروخت اثر اسماعیل فصیح

 

بچه ها بلند شدند-مصطفی و جمشید.سحر بود.وضو گرفتند و نماز خواندند.لباس پوشیدند و خودشان را با دقت وسواس آمیز ساختند.هنوز هوا گرگ و میش بود که از خانه بیرون آمدند. از پس کوچه های قنات آباد انداختند بالا.برای کاری که می خواستند انجام دهند نه روشنی روز را می خواستند و نه شلوغی شهر را.
از بازارچه قوام الدوله زدند جلوی کوچه مسجد قندی و بعد از کوچه وزیر دفتر انداختند پشت مسجد سید نصرالدین از پاچنار توی بازار. از پشت مسجد شاه امدند بالا-طرف پامنار وعودالاجان و سرچشمه و بالاخره پشت مسجد سپهسالار.
سایه روشن روز تیره و ابرالود کم کم روی شهر پخش می شد.

 زیر نیم تنه ها و شلوارهای گشاد و خاکی رنگ دور کمرهایشان هرکدام دوازده کانتینر فلزی کوچک پراز گاز نیتروگلیسیرین بسته بودند. مکانیسم هر دستگاه به یک فیوز دوتاتور وصل بود. سرفیوز چاشنی دار در یکی از جیبهای شالوارشان بود. حاضر بودند گو اینکه می ترسیدند و امید زیادی هم نداشتند.

 

برای خرید کتاب لاله برافروخت  نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

دانلود کتاب بعد از عروسی چه گذشت اثر رضا براهنی

 

 بیرون در بیرجندیه با دست راست از جیب شلوار نظامی اش چشم بند را در آورد و زد به چشم رحمت.رحمت اول کورمال کورمال و دستپاچه و بعد به اهنگ قدمهای نسبتا سریع بیذجندیه براه افتاد. می دانست که زنش پذیرفته است که طلاق بهترین راه است. تازه داشت عاشق زنش می شد که مجبور شده بود از او جدا شود. رحمت فهمیده بود که ادم اول عاشق می شود بعد عشق ناگهان فروکش می کند و اگر سلیقه ها و خلق و خوهای طرفین باهم سازگار بود عشق دوباره بر می گردد و همه چیز را در دلنشین و شیرین می کند.پیش از دستگیری دقیقا در یک خمچون وضعی با زنش قرار داشت.
در سه چهار هفته اول ملاقات با زنش احساس کرده بود که عاشق شده. ناگهان لبخند می زد در اینه خود را نگاه می کرد لباس مرتب تر می پوشید خود را تمیز نگه می داشت.

و نسبت به هر قسمت تنش که زهره دست زده بود احساس کنجکاوی می کرد.عشق اورا نسبت به تنش کنجکاو کرده بود. پیش از انکه زهره را ببیند مثل این بود که اصلا چشم نداشت. زهره به او گفته بود که چشمهای او عجیب در او اثر گذاشت و او اول عاشق چشمهای او شد و بعد عاشق جاهای دیگر.
رحمت به چشمخایش پس از این حرفهای زهره طوری نگاه می کرد که انگار چشمهای سبزش متعلق به یک ادم دیگر است.و یا اصلا متعلق بصورت ادمها نیست.بلکه چیزی است عتیقه که اول در طول سی و چهار چنج سال قدرش شناخته نشده و حالا به دست یک عتیقه شناس استاد کشف شده راز و رمزش خوانده شده است.

برای خرید کتاب بعد از عروسی چه گذشت  نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید.و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

دانلود کتاب سایه روشن اثر صادق هدایت

 

 روزبهان مثل اینکه در حال طبیعی نبود از دو سه کوچه تنگ و تاریک گذشت چشمهایش بروشنائی لرزان فانوس خیره شده بود بدون اینکه به اطرافش نگاه بکند. همینکه دم در خانه اش رسید نوکرانش تعظیم کردند و در باغ باز شد. صدای آبشار و هوای نمناک از آن بیرون آمد. زرین کمر غلام مخصوص روزبهان جلو رفت و بی انکه چیزی بگوید کاغذ بسته ای بدست او داد. روزبهان کاغذ را گرفت و مانند اینکه فکرش جای دیگر بود همینطور رفت و زرین کمر بدنبالش افتاد.از دالانهای پیچ در پیچ گذشت جلو در اهینی رسید. زرین کمر انرا باز کرد در سنگین اهنین که روی ان نقش و نگارها و کنده کارهای هندی باز شد. روزبهان داخل تالاری شد و زرین کمر نیز پشت سر او وارد شده در را از پشت بست.

برای خرید کتاب سایه روشن اثر صادق هدایت نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید.