پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

کتاب داستان ایرانی

.....................................................................................................

دانلود کتاب آویزه های بلور اثر شهرنوش پارسی پور

 

پیرامون کتاب آویزه های بلور باید عرض کنم که این مجموعه داستان نیز مانند دیگر آثار و کتاب های شهرنوش پارسی پور متاسفانه تجدید چاپ نشد و دو نوبت یکی پیش از انقلاب در اواسط دهه پنجاه توسط انتشارات رز بچاپ رسید.

و نوبت دیگر سه دهه بعدتر در کشور سوئد نشر باران باز چاپ گشت. این کتاب شامل دوازده داستان کوتاه هست که در هرکدام از داستانها یک مسیر و تکنیک تکرار میشود.

نویسنده روایت را به شکل و از دید نویسنده بیان میدارد اما مهات شهرنوش پارسی پور شوک انهتای هر داستان است که روند داستاسرایی را می شکند و خواننده را با یک پایان غیر منتظره روبرو می کند.
و نشان میدهد که نویسنده هدفمند در تلاش است با روایتی منطقی یک جریان را با هیجان به خواننده پایان دهد.

برای خرید کتاب آویزه های بلور اثر شهرنوش پارسی پور نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید

دانلود کتاب زنان بدون مردان اثر شهرنوش پارسی پور

رمان  زنان بدون مردان شاهکار رمانهای این بانو نویسنده ی شهیر ایرانی است که شالها در غربت می نویسد و بسیار مورد توجه قرار گرفته و به چندین زبان برگردانده شده است و در سال دو هزار و نه نیز به کارگردانی شیرین نشاط به تصویر در قالب یک فیلم سینمایی درامده که این فیلمم بسیار مورد توجه جهانیان بویژه جایزه مهم شیر نقره ای برای بهترین کارگردانی را از فیستوال ونیز دریافت نموده است.

و ما در مسیر جریان این رمان با چند داستان موازی که روایت چند بانوست روبرو میشویم  و مقطع زمانی مربوط به چند دهه قبل در دوره کودتای بعد از خلع مصدق است و جامعه ایرانی و جامعه زنان ایرانی را به تصویر می کشد.

برای خرید کتاب زنان بدون مردان اثر شهرنوش پارسی پور نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

دانلود کتاب و خدایان دوشنبه ها می‌خندند اثر رضا خوش نظر

 هراسان بر می خیزد و به سوی کوچه تنگ و کوتاهی می رود.مستقیم به جلو می رود و بدون هیچ مانعی وارد خانه ای می شود.در را که می بندد صدای کلون در گوش را آزار می دهد. خانه تاریک است.تنها کورسوئی از اتاقکی به چشم می خورد.همان هم برایش کافی است.
جلوتر می رود.پله ها را سه تا یکی طی می کند.کفشهایش را می کند.ناگهان چشمهایش به کفشهای مردانه ای می خورد.به نظر چندان آشنا نیستند.کمی مکث می کند . و سپس به ارامی به طرف اتاق روبرویی می رود و در را باز می کند.خیلی سعی می کند که صدای جرق و جوروق در چوبی بلند نشود.ولی موفق نمی شود.چراغ اطاق را روشن نمی کند.همانجا خود را روی زمین پهن می کند.طفلک پسرک گرسنه چشمانش را می بندد.دوباره رویاها به سراغش می ایند و باز گذر سریع رمان...
چه زود صبح می شود!دیگر خواب به چشمانش نمی آید.مرتب وول می خورد.هوا هنوز گرگ و میش است که حوصله اش سر می رود.از اتاق بیرون می زند.دمپایی هایش را می پوشد.ناگهان بهتش می زند.دیگر ان کفشهای مردانه نیستند.پیج شده است.به نظر جرات گشودن در نیمه باز روبرویی را ندارد .ناگهان عزم را جزم می کند و محکم ان را می گشاید.
زنی با موهای بلند خرمایی رنگ در گوشه اتاق تاریکی که پنجره ای مشرف به حیاط دارد.خفته است.در کف اتاق فرش کهنه و رنگ و رو رفته ای به چشم می خورد.درست بالای سرزن طاقچه ای است که روی ان تنها یکساعت شماطه دار گذشاته اند.
انچه در جملات فوق خواندید برای نمونه از رمان بینظیر
و خدایان دوشنبه ها می‌خندند است که تنها یکبار در سال هزار سیصد هفتاد و چهار توسط انتشارات مرغ آمین بچاپ رسید

 

برای خرید کتاب و خدایان دوشنبه ها می‌خندند اثر رضا خوش نظر نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید. و برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 

دانلود کتاب روزگار دوزخی آقای ایاز اثر رضا براهنی

 

 در را محکم می کوبیدند با مشت یا شاید با سنگ با دستهای محکم در را می کوبیدند.پدرم و مادرم و برادرهایم سراسیمه بیدار شده بودند و نمی دانستند چه باید بکنند.ما همه در یک اتاق می خوابیدیم.
پنجره باز بود.به روی پاره گلیمی.ما همه در کنار هم می خوابیدیم.و آن شب موقعی که محکم در زدند با مشت یا شاید با سنگ پدرم ناگهان از خواب پرید.تو تاریکی هیکل درشت لخت عصیانش را می توانستی ببینی که روی گلیم نشسته منتظر است تا در دوباره محکم کوبیده شود. و موقعی که صدای در مجددا برخاست پدرم بلند شد در همان زیر جامعه پایین تنه اش دست دراز کرد و از طاقچه فانوس را که شیشه اش برق می زند در تاریکی برداشت و روشنش کرد و فانوس که نور گرفت صورت زمخت و چشم های ابی و دماغ کشیده اش را دیدم.
پس از لحظه ای دوباره در را محکم کوبیدند باز هم با مشت یا اشید با سنگ و یا شاید با دست هایی به قدرت سنگ.
پدرم فانوس به دست از اتاق بیرون دویدئ تمام حیاط را دوید در را باز کرد و ما برادرها و مادرم کنار پنجره امدیم تا ببینیم دم در کیست که نخست ندیدیم و بعد پدرم فانوس را بلند کرد و در برابر صورت کسی که در را کوبیده بود نگاه داشت و ما صورت اورا دیدیم

انچه که مطالعه کردید نمونه ای از وصف و متن نویسی بسیار جذاب رضا براهنی در رمان روزگار دوزخی آقای ایاز بود.

 

 

 برای خرید کتاب روزگار دوزخی آقای ایاز اثر رضا براهنی نسخه چاپی اینجا کلیک نمایید . برای دانلود رایگان به ادامه مطلب مراجعه نمایید