پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

معرفی کتاب ادبی

 

گلستان سعدی اثر مسجع و سلیس و روان و شیرین از سعدی بزرگوار، نمونه نثر ناب و شیرین و نغز پارسی می باشد که پس از گذاشت بیش از هفتصد سال، از شیرینی و حلاوت کلام والای، این سخن سرای بزرگ دهر کاسته نشده است. گلستان شامل یک دیباچه و هشت باب شامل: در سیرت پادشاهان، در اخلاق درویشان، در فضیلت قناعت، در فوائد خاموشی، در عشق و جوانی، در ضعف و پیری، در تاثیر تربیت، و در آداب صحبت به نغز ترین و شیرین ترین نثر، نگاشته شده است. همین حلاوت کلام والای سعدی می باشد که پارسی گویان گیتی، سخنان او را با ولع و اشتیاق می خوانند و به جان می پذیرند. سعدی با زبردستی و تسلط کامل، پند های ناب خویش را در قالب حکایتها و گفتارهایی دلنشین و جذاب ریخته و برای رسیدن انسان به کمال و نهادینه کردن انسانیت در جامعه اخلاق مدار، مخاطب سخن خویش را یاری نموده است. سعدی بزرگوار در دریباچه گلستان می فرماید: برای نُزهت ناظران و فُسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نکند.
بچه کار آیدت زگل طبقی؟
از گلستان من ببر ورقی

گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد

 

IMG ۲۰۱۳۱۱۱۳ ۱۸۱۶۴۰

 

سعدی در گلستان در میانه نثر ناب و مسجع خویش، بیت هایی نیز چاشنی سخن خویش قرار داده است و این شاخصه تمام حکایت های گلستان است:
شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربانرا گفتم دست از من بدار.
پای مسکین پیاده چند رود؟
کز تحمل ستوده شد بختی
تا شود جسم فربهی لاغر
لاغری مرده باشد از سختی
گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی و گر خفتی مردی.
خوشست زیر مغیلان براه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت

چنین است که پند و اندرزهای اخلاقی سعدی در قالب چنین سخنان استواری، اثری بی همتا و شگرف بر پارسی گویان داشته است و نصایح سعدی، شاخصه فرهنگ مشرق زمین در گستره فلات ایران و زیستگاه پارسی گویان می باشد.

یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی عتاب داشتیم ناگاه اتفاق مغیب افتاد . پس از مدتی که باز آمد عتاب آغاز کرد که درین مدت قاصدی نفرستادی. گفتم دریغ آمدم که دیده قاصد بجمال تو روشن گردد و من محروم. 

یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده
که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن

نویسنده
8505

بهشت گمشده شاهکار جان میلتون، یکی از آفرینش های بزرگ و شگرف ادبیات انگلیسی و مغرب زمین است. این منظومه تاثیر بزرگی بر ادبیات مغرب زمین گذاشت و بسیاری نویسندگان و شاعران و نقاشان، از این اثر الهام گرفتند. بسیاری بهشت گمشده را پس از کمدی الهی دانته، بزرگترین اثر ادبی مغرب زمین می دانند. بهشت گمشده منظومه ای در نعت عصیان و سرکشی شیطان و سقوط او و فریب آدم توسط شیطان و اخراج او از بهشت برین می باشد. این سروده به بیشتر زبان های گیتی برگردانده شده است. جان میلتون ، ادیب و شاعر بزرگ انگلیسی در سال 1608 مسیحی در لندن متولد شد و در دانشگاه کمبریج به تحصیل پرداخت. در اوان جوانی در زمینه سیاست، نوشتار های فراوانی از او در باب آزادی مطبوعات و مذهب به خامه آورد. بهشت گمشده را به سال 1667 در ده دفتر به پایان رساند. این اثر حکایت از ذوق و قریحه و طبع والای شاعر داشت. از جمله دیگر آثار او می توان به منظومه های: فردوس موجود و آلام شمشون اشاره کرد لیک بخش اصلی شهرت او به پاس خلق بهشت گمشده است. جان میلتون بخاطر مطالعه و کار زیاد بینایی خود را از دست داد. این شاعر و نویسنده ی بزرگ ادبیات مغرب زمین، به سال 1674 در گذشت. ترجمه این منظومه به فارسی توسط شفا صورت گرفته است.

 

sara1340 111602 3396781

 

ای پری الهام بخش آسمانی،  در وصف نخستین نافرمانی آدمی و میوه ی شجره ی ممنوعه، که طعم کشنده اش مرگ را به جهان آورد و جمله ی بدبختی های ما را با از دست رفتن باغ بهشت باعث آمد، تا آنکه بزرگ مردی از نو پای بر جایمان کند و جایگاه مسعود را برای ما باز ستاند، نغمه ساز کن! نغمه ساز کن، تو که در قله ی پنهان حوریب یا سینا الهام بخش آن شبانی شدی که پیش از هر کس دیگر قوم برگزیده را آگاه ساخت که چسان در آغاز آسمان و زمین از دل پریشانی سر به در آوردند، و اگر هم که کوه صهیون و جویبار سیلوحا که در نزدیک محراب خداوند روان بود تو را بیشتر پسند خاطر باشد، برای سرودن نغمه ی پر زیر و بم خویش در طلبت روی بدانجا می کنم، زیرا  که این نغمه را سر سرودن ماجراهایی است که تاکنون در عالم نثر و نظم ناگفته مانده اند، و هوای آتش نیست که در پرواز بر فراز کوهساران آئونی کندی یا میانه کوشی کند. و پیش از همه تو، ای اندیشه که دلی راست و پاک را از هر پرستشگاهی گرامی تر داری، مرا در این ره آموزگار باش، زیرا که تو بر همه چیز آگاهی؛ تو خود در آن لحظه ی نخستین حضور داشتی و با بال های نیرومند و گسترده ات تذروآسا ورطه ی بیکران را به زیر پا گرفتی و زاینده و بارورش کردی

برای خرید کتاب بهشت گمشده اینجا کلیک کن.

نویسنده
1843

کتاب هویت ایرانی و زبان فارسی که در اصل مجموع سخنرانی های شاهرخ مسکوب می باشد که بر روی کاغذ آمده است و نکته ها و مواردی بدان اضافه شده است. کتاب در چهار فصل و یک پیشگفتار نوشته شده است. فصل نخست با عنوان : ملیت ایرانی و رابطه ی آن با زبان و تاریخ می باشد که شامل مباحثی چون دین و شعر، حکومتهای ایرانی و زبان فارسی، زبان و حس ملی، پیش از اسلام و پس از اسلام و چند گفتار دیگر می باشد. عنوان فصل دوم کتاب، اهل دیوان و نثر فارسی و فصل سوم اهل دین و نثر فارسی می باشد. فصل پایانی کتاب نیز با عنوان اهل عرفان و نثر فارسی، به جایگاه زبان فارسی در میان عارفان و سالکان و به نقش هویت ایرانی در میان آنان پرداخته است. شاهرخ مسکوب، نویسنده و مترجم و پژوهشگر حوزه شاهنامه و زبان فارسی می باشد و آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشته است. سوگ مادر، در آمدی بر اساتیر ایران،مقدمه ای بر رستم و اسفندیار، سوگ سیاووش ، گفتگو در باغ،داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع از جمله آثار شاهرخ مسکوب می باشد.

 

hduasacl4c

 

در پیشگفتار کتاب چنین آمده است:
همان طور که می دانید، زبان فارسی همزمان با تشکیل سلسله های محلی ایران - سامانیان، طاهریان، صفاریان و ... - در خراسان بزرگ، ماورا النهر و سیستان در شرق و شمال شرقی ایران، به صورت زبان نوشته، زبان شعر، و نثر در آمد و رسمیت یافت و زبان دوم امپراتوری اسلام شد. موضوع این سخنرانیها سهمی است که دربارهای محلی و وابستگان به آنها، آنها که در دستگاه حکومت بودند، یعنی دیوانیان از طرفی و از طرف دیگر علمای دین یا به زبان امروز روحانیت، در این امر داشتند. و همچنین سهمی که عرفا داشتند. خلاصه کنم سهم دیوان، دین و عرفان، در رسمیت، گسترش ، اعتلا ، یا انحطاط فارسی نوشتاری.

چون بیشتر به نقش و کارکرد ملی و فرهنگی زبان توجه داریم، موضوع را از زاویه ای اجتماعی نگاه می کنیم و به همین سبب بیشتر به پایگاه اجتماعی سه گروه یاد شده توجه داریم. به این ترتیب که هریک از این سه گروه با ملیت و قومیت، با ایرانی بودن، یا اگر بشود گفت با ایرانیت چه رابطی دارند. به تبع و مناسبت این رابطه با فارسی نوشتنی، با فارسی کلاسیک، چه رابطه ای دارند  ومثبت یا منفی، چه نقشی در قبال آن ایفا کرده اند. بنابراین اساس صحبت بر سر زبان و بعد نثر فارسی است به عنوان پدیده ای اجتماعی، نه بر سر ادبیات یا تفکر یا چیزهای دیگر که به زبان مربوط می شود.

در فاصله ای که از بهت و کوفتگی شکست در آمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم، ما به عنوان یک قوم برای ادامه ی حیات دو جور ایستادگی کردیم: مستقیم و غیر مستقیم؛ یا به یک بیان کلی دیگر، نظامی و فرهنگی. و بعد از 400 سال به دو نتیجه رسیدیم: شکست و پیروزی. شکست در مقابله ی مستقیم، در رویارویی و جنگ برای هدفهای اجتماعی و سیاسی، برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، از خلافت بغداد و از دین اسلام. نتیجه ی دوم، رسیدن به پیروزی بود؛ پیروزی در نگهداری ملیت و زبان.

ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوییم هویت ملی (ایرانیت) خودمان را از برکت زبان و در جان پناه زبان فارسی نگه داشتیم با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیایی متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی، و ترک.ایران به ویژه خراسان آن روزگار از جهتی بی شباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمه ی قرن دوم قرن نوزدهم نبود. در همه ی این کشورها یک قوم و یک ملت با زبان و فرهنگی مشترک نوعی فرهنگ یکپارچه، توام با اختلاف در حکومت، وجود داشت؛ وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی، یگانگی در ریشه، و پراکندگی در شاخ و برگ.

 

نویسنده
909

بانو پروین اعتصامی، دختر میرزا یوسف اعتصامی، شاعر پارسی گوی توانا و نامدار سبک کهن در ایران معاصر می باشد. پروین به سال 1285 در تبریز زاده شد و در زیر سایه پدر دانشمند خویش تربیت شد و کسب علم کرد. پدر پروین ، خود شاعر و نویسنده بود و بی شک نخستین و با نفوذ ترین آموزگار زندگی پروین، پدرش می باشد. پروین در بیست و هشت سالگی ازدواج کرد لیکن از همسرش جدا شد و بعدها در کتاب خانه دانشسرای عالی به کار مشغول شد. پروین در اوان کودکی از وجود شاعر نامداری چون ملک الشعرا بهار نیز بهره برد و در همان برهه به شعر گفتن می پرداخت. ملک الشعرای بهار در مقدمه دیوان پروین درباره شاعر چنین میگوید: در ایران که کان سخن و فرهنگ است اگر شاعرانی از جنس مرد پیدا شده اند که مایه حیرت اند، جای تعجب نیست اما تاکنون شاعری از جنس زن که دارای این قریحه و استعداد باشد و با این توانایی و طی مقدمات تتبع و تحقیق اشعاری چنین نغز و نیکو بسراید از نوادر محسوب و جای بسی تعجب و شایسته هزاران تمجید و تحسین است.

 

Captufre

 

پروین در خردسالی همراه با پدر از تبریز به تهران امد و ادبیات پارسی و عربی را نزد پدر فرا گرفت و از دانشمندانی که در خانه ی آنها حضور می یافتند بهره های فراوان برد. در هشت سالگی به سرودن شعر پرداخت و با به نظم در آوردن قطعات زیبایی که پدرش از کتاب های خارجی ترجمه میکرد، طبع آزمائی می نمود. پروین در سال 1303 خورشیدی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را با موفقیت به پایان رساند و در جشن فارغ التحصیلی گفتاری با عنوان زن و تاریخ ایراد کرد و از حق و حقوق زنان دفاع کرد. پروین از پیشگامان دفاع از حقوق زنان در سده بیستم میلادی در ایران می باشد.  شعر "زن در ایران" را به مناسبت صدور دستور کشف حجاب و در حمایت از آزادی زنان و در دفاع از حضور آنان در جامعه سرود.

شاعر همراه و همگام با پدرش در سفرهایی که او در داخل و خارج از کشور داشت، به سیر و سیاحت می پرداخت و تجربه هایی نو کسب می کرد. او در سال 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و این اتفاقی ناگوار و خاطره ای بد در زندگی پروین بود. چهار ماه پس از عقد به خانه شوهر در کرمانشاه رفت و تنها پس از دو ماه و نیم اقامت در آنجا، این ازدواج از هم گسست و پروین از او جدا شد.

مرگ پروین ، بی انتظار و بسیار شوک برانگیز بود. شاعر نامدار معاصر ما در سوم فروردین سال 1320 زمانیکه تنها 35 سال از عمرش می گذشت، در بستر بیماری افتاد و پس از سیزده روز از دنیا رفت و در کنار پدر بزرگوارش در حرم حضرت معصومه (ع) به خاک سپرده شد. پیش از این، واقعه مرگ پدر برای شاعر حادثه بسیار ناگواری بود و سخت پروین را درمانده کرده بود و مدتها گوشه گیر بود.

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

خاک ، زندان تو گشت ای مه زندانی من

از دست دادن بزرگترین حامی و استاد و آموزگار ، برای پروین ضربه ای مهلک و جانکاه بود.

به سر خاک پدر، دخترکی

صورت و سینه به ناخن می خست

که نه پیوند و نه مادر دارم

کاش روحم به پدر می پیوست

 

نخستین بار در سال 1314 دیوان اشعار پروین اعتصامی به همت پدر بزرگوار و دانشمند او انتشار یافت. چاپ نخست همراه بود با دیباچه ای به خامه ادیب نامی و بزرگ، ملک الشعرای بهار.

غنچه ای گفت به پژمرده گلی

که ز ایام ، دلت زود آزرد

آب، افزون و بزرگست فضا

ز چه رو، کاستی و گشتی خرد

زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی

نه فتاد و نه شکست و نه فسرد

گفت، زنگی که در آئینه ی ماست

نه چنانست که دانند سترد

دی ، می هستی ما صافی بود

صاف خوردیم و رسیدیم به دُرد

خیره نگرفت جهان ، رونق من

بگرفتش ز من و بر تو سپرد

تا کند جای برای تو فراخ

باغبان فلکم سخت فشرد

چه توان گفت به یغماگر دهر

چه توان کرد، چو می باید مرد

تو به باغ آمدی و ما رفتیم

آنکه آورد ترا، ما را برد

اندرین دفتر پیروزه، سپهر

آنچه را ما نشمردیم، شمرد

غنچه ، تا آب و هوا دید شکفت

چه خبر داشت که خواهد پژمرد

ساقی میکده ی دهر، قضاست

همه کس، باده از این ساغر خورد

 

نویسنده
921