کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه تالیف دکتر رضا شعبانی در دو جلد و توسط انتشارات قومس انتشار یافته است. از ایشان آثاری متعددی در واکاوی برهه افشاریه و زندیه و در کل تاریخ چند هزار ساله ایران زمین منتشر شده است که از آن جمله می توان : کلیات تاریخ ایران، ایرانیان و هویت ملی، نادرشاه افشار، تاریخ ایران در عصر افشاریه، کریم خان زند، تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی ایران در دوره‌های افشاریه و زندیه، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، کوروش کبیر و چندین اثر دیگر را نام برد. رضا شعبانی استاد تاریخ در دانشگاه شهید بهشتی تهران می باشد.

 

213

 

سخن گفتن از تحقیق در هر دوره تاریخ اجتماعی ایران، دشوار است و بردباری و وسعت دید و توان بسیار طلب می کند. دست اندرکاران چنین مهماتی نیز به درستی واقفند که کمبود مستندات و مدارک داخلی همراه با بی اعتنائی عمدی و بی اقبالی آشکارائی که مورخان به مسائل روزمره و به تعبیری عادیات زندگانی مستمر داشته اند، سبب شده است که حق تحقیق ادا نشود و لامحاله آن مقدار آگاهی و وقوفی نیز که باید در صحائف تاریخی بر این گونه بحثها مترتب باشد، موقوف بماند.
اینها البته به جای خود فرع بر دشواریهائی است که وبال گردن تاریخ نویسان این کشور بوده و تا آنجا که مربوط به شرح صحیح حوادث و تعلیل اتفاقات است و تحلیل نتایج حاصله می شده، بخش عظیمی از توضیحات آنان را سطحی و بی ارتباط با یکدیگر و فی الحقیقه مجرد جلوه داده است. اقتدارهای عظیم حاکم بر مقدرات سیاسی - اجتماعی ملت، آن چنان سلطه ی پابرجا و دیر پائی در جزء و کل امور داشته اند که محققان مجبور بوده اند تا هزار نکته در دل داشته باشند و لب خاموش نشینند و هر جا نیز که بر سبیل تصادف از واقعه ای اجتماعی سخن می گویند، مضامین منتهی به قدرت های فائقه سیاسی روز و دخالتهای آشکار آنان را نادیده بگیرند و این است که به زحمت می توان از تفحص در کتب معمول تاریخی به دقایق زندگانی مردمی دست یافت و نمونه هائی روشن از رنجها و شادیها، سختیها و سستی ها، زشتیها و زیبائیها، بدیها و خوبیها و نهایتا حسب حال واقعی حیات ملت رائه داد.

دوره ی کوتاه و سبکپای افشاریه نیز، به زعم نزدیکی روزگار وقوع حوادث آن با زمان ما، از شمول مسائل این بحث مجزا نیست و کوتاهی عمر پادشاهی پایه گذار اصلی سلسله هماهنگ با استبداد رای نامدار افشار و درخششی که عمده در عرصه های منازعات بی پایان و متعدد نظامی داخلی و خارجی داشته ، آن چنان سایه ی سنگینی بر جزء و کل امور انداخته است که همه ی حوادث دیگر را تحت الشعاع قرار داده و احدی را نیز مجال خودنمائی و یا گریز از زمینه های همه جا گیر بحث و فحص نداده است، نخوت و تفرعن او هم به گونه ای است که گوئی قاطبه ی ملت را جز واسطه ای برای قبول و اجرای تمنیات خود نمی دیده و در بیرون از مرزهای تشخیص و صلاح اندیشی خویش، قانون و قاعده و عرصه ای نمی شناخته. لابد که تاریخ اجتماعی نویس این دوره نیز، هر چند که نخواهد ذکر نام شاه و اسلاف و اخلاف حکومتش را ضروری بشمارد، باز ملزم است که حضور مستمر آنان را در متن حوادثی که مورخان شرح داده اند، مشاهده بنماید و به هر مناسبت نفوذ خطرناک و رعب انگیزشان را در بیش و کم زندگانی مردمان یادآور باشد.

بی شبهه ایرانیان قرن دوازدهم هجری، در مجموع، حال و کار و روال جا افتاده ی زندگی سنتی خویش را ادامه می دادند و بر سیاق نظامات متبع، خصلت های ثبات گرائی ناشی از طریقه ی تولید کشاورزی را حفظ می کردند و علی الرسم در واحدهای کوچک و بالنسبه خود بسنده ی روستائی به سر می برند. لشکر آرائی ها و دشمن شکنی ها و جنگها و نزاعهای متعددی هم که به وقوع می پیوست، کماکان در زمره ی امور حکومتی و دولتی تلقی می شد و با وجود همه ی شرایط نامطلوب و نامساعدی که پدید می آورد، در کل مسئله از یکپارچگی اقتصادی - سیاسی کشور و تشکل فرهنگی ملت چیزی کم نمی کرد.