رمان صدسال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز نویسنده شهیر و بزرگ کلمبیایی می باشد که به پاس خلق این اثر در سال 1982 جایزه نوبل ادبیات را کسب کرد.

در سال 1982 زمانی که جایزه ادبی نوبل را به این نویسنده بزرگ کلمبیایی اهدا کردند، مارکز خود از آغاز می دانست که صد سال تنهایی، بخت آن را دارد که این جایزه ارزشمند را کسب کند. در آن سال او چهارمین نفر از سرزمین آمریکای لاتین بود که مفتخر به دریافت این جایزه ارزشمند می شد. گارسیا مارکز، همگام و همدوش با خورخه لوئیس، برجسته ترین نویسنده در تاریخ آمریکای لاتین است. او علاوه بر چیره دستی در رمان نویسی، دستی روان و ذوقی تمام در نگارش داستان های کوتاه دارد و در عین حال روزنامه نگاری صاحب سبک است. در قلمرو داستان بلند و کوتاه، مارکز نامی آشنا برای همه خوانندگان و توده مردم است و در عین مردمی بودن، بهانه گیر ترین و سخت گیر ترین منتقدان همواره او را ستوده اند.

صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز

 

مارکز شهرت خویش را مدیون طرح های داستانی منسجم و دقیق و زبان روایی زیبایش میداند که به شیوه های نگارش و قصه نویسی دو نویسنده بزرگ آمریکای شمالی یعنی ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی بی شباهت نیست. مارکز پیچیده ترین مفاهیم و طرح ها را به روان ترین صورت ممکن بیان می کند و از این منظر همانند میگوئل دو سروانتس است که زبانی یک سره طنز و هزل دارد. جهان داستانی مارکز بخشی حال و هوای روستامنشی کلمبیایی را دارد؛ سرزمینی که اعتقادات و سلوک مردمانش آمیزه یی از اندوه و شادی است.

تا سال 1967 از مارکز دو عنوان رمان منتشر شده بود: توفان برگ (1955) و در ساعت پلید (1962) و داستانکی نیز با عنوان: هیچ کس به کلنل ننوشت. و چند داستان دیگر که از او در سال 1961 منتشر شده بود، آن گاه رمان صد سال تنهایی را رقم زد که طی آن از ماکوندو سخن گفت؛ از شهرکی منزوی و غریب افتاده که تاریخ آن شبیه به تاریخ سراسر آمریکای لاتین منتها در مقیاسی کوچک تر است. اگرچه مکان ماکوندو واقعیت داشت ولی حوادثی که بر آن گذشت و می گذرد، خیالی است و همه در اندیشه و ذهن مارکز شکل گرفته و آمیزه یی از خیالات و تصویرهایی است که رآلیسم جادویی نامیده میشود؛ شیوه نگاهی به هستی که به خطا پنداشته می شود که حوادث آن تنها و تنها در آمریکای لاتین اتفاق می افتد و خاص ادبیات آن سامان است. در آمیختن حوادث و وقایع تاریخی با تخیلات تجربه یی است که مارکز از آلجو کارپینتر نویسنده کوبایی آموخته؛ همو که حق است بنیان گذار و مبدع رآلیسم جادویی خوانده شود. ساکنان ماکوندو مردمی غریزی هستند متاثر از محرک های اصلی چون شهوت ، طمع ، قدرت طلبی، که در نیروهای خام اجتماعی، سیاسی، طبیعی حل شده اند؛ شبیه همان ویژگی هایی که در تراژدی های استوره های یونانی مشاهده می کنیم. کتاب صد سال تنهایی تاکنون به بیش از هفتاد زبان ترجمه شده است.

از زندگی او:
در شهرک خواب آلود و روستایی صفت آر اکاتاکای کلمبیا در سال 1928 به دنیا آمد. در کنار پدر و مادرش، هشت سال نخست زندگی اش را نزد پدر بزرگ های مادری اش سرهنگ نیکلاس مارکز و ترانکوثیلینا ایگوران دو مارکز گذراند. بعد از مرگ سرهنگ، آنان به شهر سوسره نقل مکان کردند. در مقایسه با متوسط همشهری هایش از آموزش نسبتا برتر و بهتری بهره مند شد. اما در بزرگ سالی گفته بود که مهم ترین منابع ادبی او داستان هایی درباره آراکاتاکا و خانواده اش بوده که نیکلاس پدربزرگش برای او بازگو می کرده است. با آن که در رشته حقوق فارغ التحصیل شد، به روزنامه نگاری روی آورد؛ حرفه یی که قبل از شهرت یافتن به عنوان رمان نویس از طریق آن امرام معاش می کرد. در دهه 1950 زمانی که در پاریس به خبرنگاری اشتغال داشت،تحصیلات خود را پی گرفت و به مطالعات ادبی خود در قلمرو ادبیات آمریکایی ژرفای بیش تری بخشید و پاره یی از متون آمریکایی را که به زبان فرانسوی ترجمه شده بود، مطالعه کرد. در اواخر دهه ی 1950 ابتدا در کاراکاس پایتخت ونزوئلا و سپس در نیویورک برای خبرگزاری پرنسا لاتینا که رژیم کاسترو بنیان نهاده بود به کار مشغول شد. بعدها به مکزیکوسیتی رفت و به نوشتن رمانی پرداخت که برای او شهرت و ثروت به ارمغان آورد. در فاصله سال های 1967 تا 1975 در اسپانیا زیست. آن گاه دیگر بار به مکزیکوسیتی بازگشت و آپارتمانی نیز در پاریس خریداری کرد. اما بیش تر اوقات را در هاوانا می زیست و فیدل کاستر.، یک خانه ویلایی در اختیارش گذارده بود.

بخشی از نوشتار بیتا حکمی، مترجم رمان صدسال تنهایی