معرفی رمان
" دختری در قطار " نه تنها یک رمان مهیج و پلیسی ، بلکه تریلری روان شناختانه است ، که موفق شد خیلی زود رکورد پرفروش ترین هایی چون هری پاتر را بشکند و همچنان در صدر باقی بماند . برخی این رمان را جلد دوم " دختر گمشده " میدانند .
ماجرای همیشگی عشق و شکست ، این بار با همراهی افکاری سرگردان ، به داستانی معمایی منجر شده است . " دختری در قطار " با روایتی مدرن ، سراغ موضوعی کلاسیک میرود تا این بار ، وحشت و خون را از میان درد و ترومای زنانه بیرون بکشد .
فئودور داستایفسکی نویسندهٔ مشهور اهل روسیه در 30 اکتبر 1821 به دنیا آمد. پدرش پزشک ارتش و مادرش زنی مهربان بود که در نوجوانی فیودور در اثر بیماری سل چشم از جهان فرو بست . پدر او نیز سال ۱۸۳۹ به دلیل نامعلومی توسط مستخدمش به قتل رسید و داستایوفسکی تنهاتر شد. به همین سبب اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمیست عصیان زده، بیمار و روانپریش.
ویژگی جالب توجه آثار وی روانکاوی و بررسی شخصیت های داستان از زوایای مختلف روانی است .
الکسی ایوانویچ معلم سرخانه ای است که وارد خانوادهای اشرافی میشود. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی میکنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد.
الکسی ندانسته عاشق پولینا–خواهر زن ژنرال- میشود؛ زنی که با سنگدلی و بیاعتنایی و غرور با او رفتار میکند.
وقتی که الکسی به پول نیاز دارد، پولینا به او پول برای قمار میدهد. بار اول شانس با او یار است. شهوت برد او را به سمت قمارهای دوباره و دوباره میکشاند تا حدی که تمام پول خود را میبازد.
همزمان عمه هم که همه منتظر مرگ او هستند میآید. عمه که انگار تازه با جذابیت قمار آشنا شده تمام ثروت خود را در قمار میگذارد. انگار همه سرنوشت خود را در قمار میبینند.حتی الکسی که حاضر است جانش را برای پولینا بدهد تنها راهی که برای رسیدن به او میبیند قمار است.
در بخشی از رمان میخوانیم: «مادربزرگ با وضعی سرسامآور پیروز شده بود. من در این هنگام درست حال قمارباز را داشتم. دستها و پاهایم میلرزید و شقیقههایم سخت میزد. شک نمیشد کرد که این موردی کاملاً استثنایی بود. این که در عرض ده دور بازی، سه بار صفر بیاید! ولی هیچ چیز تعجبآور به خصوصی در این مطلب نبود.
من خودم، شب گذشته، دیده بودم که صفر سه بار پشت سر هم آمد و یک قمارباز که همه ضربهها را از روی دقت حساب میکرد، همان وقت با صدایی بلند گفت که روز پیش همین صفر فقط یک بار در عرض بیست و چهار ساعت آمده بود.
مادر بزرگ که بزرگترین بردِ ممکن در بازی را کرده بود دیگر با احترام مخصوصی مورد نظر همه قرار گرفته بود».
فرهاد جعفری متولد 8 شهریور 1344 روزنامه نگار و نویسنده ایرانی است . وی فارغالتحصیل رشته حقوق قضایی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد است.
رمان کافه پیانو تنها رمان نوشته شده توسط ایشان است که در زمستان 1386 توسط نشر چشمه منتشر شده است .
راوی داستان مردیست که در شغل قبلی خود یعنی دایر کردن دفتر روزنامه شکست خورده و اکنون در پی اختلافاتی با همسرش جدا از او زندگی می کند و کافه ای به نام کافه پیانو زده تا از طریق درآمد کافه ، مهریه همسرش پری سیما را تهیه نماید .
قسمتی از کتاب :
- ازم پرسید : بابایی ما پولداریم؟
گفتم : نه ما طبقه متوسط رو به پایینیم .
پرسید: یعنی چی ؟
گفتم : یعنی نه آنقدر داریم که ندونیم باهاش چی کار کنیم نه اون قدر ندار و بدبخت بیچاره ایم که ندونیم چه خاکی بریزیم سرمون.
آن وقت بهش گفتم : متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو . تا می تونی ازش فرار کن . پشت سرت جاش بذار.... نذار بهت برسه ...
- چیزی که من ازش متنفرم ؛ این است که کسی دلش غنج بزند برای پولی که مستحقش است ، آن وقت دائم خدا بگوید قابلی ندارد حالا بعد حساب می کنیم و از این طور دورویی های نفرت آوری که من هیچ وقت خدا تحملش را ندارم و همیشه ؛ هر وقت که با آن رو به رو می شوم حالت استفراغ بهم دست می دهد و دلم می خواهد روی صورت طرف بالا بیاورم . و درست وقتی که؛دستمالی چیی هم آن دور و بر نباشد تا خودش را با آن پاک کند.
- خیلی وقت ها بود احساس بی فایدگی و بی مصرف بودن میکردم و علاوه براین یک بار دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسید : " بابایی تو چه کاره ای ؟! " هیچ پاسخ قانع کننده ای نداشتم که بهش بدم .
یعنی راستش را بخواهید به خودم گفتم : تا وقتی هنوز زنده ام ، چند بار دیگر ممکن است پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چند باردیگر می توانم ابرویم را بیندازم بالا و بهش بگویم : " خودمم نمیدونم بابایی . "
اما اگر مینشستم و داستان بلندی مینوشتم و بعد منتشرش میکردم ؛ می توانستم بهش بگویم : " اگر کسی یک وقت برگشت و ازت پرسید بابات چه کاره است ، حالا توی مدرسه یا هرجای دیگری ؛ یک نسخهاز کافه پیانو را همیشه توی کیفت داشته باش تا نشان شان بدهی و به شان بگویی بابام نویسنده اس. حالا شاید خوب ننویسه ، اما نویسنده اس . "
ماجرا مربوط به زنی به نام اللا است که در بوستون آمریکا زندگی می کند. رابطه او با خانواده اش چندان خوب نیست و رابطه زناشویی اش در حال فروپاشی می باشد.
در این میان اللا، کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا می کند. او می بایست رمانی را که به او داده شده است را بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا می دهند، رمان ملت عشق است.
ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است.