سرگشتگی در اوج پوچی و بی هدفی

آثار گلشیری نیز مانند زبان او بسیار خاص و ویژه اند. خاص از این جهت که همه کس از خواندن کتابهای او لذت نمیبرند ولی آنان که شاید ادبیات را کمی جدی تر و حرفه ای تر دنبال میکنند در میان سطور آن چیزی می یابند که برای آنها چون گوهر است. چیزی در میان این داستان های اغلب تلخ او میدرخشد که یابنده آن را متعجب و وادار به تصدیق هنر بی بدیل گلشیری میکند. هوشنگ گلشیری که در سال 1316 در شهر اصفهان به دنیا آمد با ایجاد سبک نوینی در ادبیات داستانی ایران خود را به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نویسنده های معاصر در تاریخ ادبیات ماندگار کرده است. انتقال حس در نوشته ها کاری است که بسیاری نتوانسته اند از عهده آن برآیند وهمین امر نوشته های آنها را در حد نگاشته ای بدون احساس و کم ماندگار نگاه میدارد. ویژگی که آثار گلشیری در بهترین حالت ممکن دارا هستند. انتقال حس شک، تردید و سرگشتگی به گونه ای در آثار او نمایان است که خواننده را همراه خود میکند و به ناچار آن حس در وجودش ذره ذره ته نشین می شود تا بتوان حس و حال شخصیت ها و نویسنده آن را بهتر درک کرد. از آثار او میتوان به شازده احتجاب، جن نامه، بره گمشده راعی و آینه های دردار و ... را نام برد. آثاری که باید هرکدام را چند بار خواند تا بتوان به عمق اندیشه های گلشیری دست یافت.

معرفی کتاب جبه خانه

جبه خانه که به گفته نویسنده کتاب در قدیم به معنی اسلحع خانه بوده و اکنون به عنوان نام محلی برای نگاه داری اثار عتیقه و قدیمی استفاده می شود. داستان اصلی این کتاب که به همین نام است نیز  ارتباط تنگاتنگی با همین نام دارد. فضای تلخ و مبهمی که گلشیری استاد خلق آن است همچنان در این داستان نمایان است.شخصیت هایی که گویا در گذشته ای نامعلوم جا مانده اند. در این داستان ارتباط میان انسانها و شخصیت ها بی هیچ دلیل و یا منطقی است. ارتباط میان زن و شوهر و یا پسر غریبه داستان به نحوی است که هیچ احساسی را به شکل تمام در این بین مشاهده کرد. عشق، نفرت، خیانت و یا سرگشتگی و نا امیدی در همه جای این داستان موج میزند و همه احساسات آنها را میتوان درصدی متفاوت و مشترک از ترکیب همه این احساسات در نظر گرفت. هرچند که هرکدامشان دلیلی را برای سبک و روش زندگی خود دارند. با این حال در میانه این گیر و دار دنیای ساختگی هر کدام مورد حمله باقی شخصیت ها واقع می شود. شاید حتی همین درگیری و نزاع است که ارتباط میان آنها را شکل می دهد. درگیری دائم و حتی تا حدی خودخواسته آنها. گویی همگی برای این دنبال این درگیری ها را میگیرند تا بستگی خود را به هم حفظ کنند. درگیری که آنها را به یاد هم می اندازد گویی در این کشمکش روزانه است که آنها یکدیگر را میشناسند و یا حتی دریکدیگر را در تنها در همین زمان است که می بینند. ولی این داروی موقتی است برای درد پوچی، چرا که ادامه این زندگی برای تداوم نیاز به درگیری دایم دارد. برای این زندگی چه انتهایی میتوان ترسیم کرد ؟ چه امیدی است که شخصیت های آن را زنده نگاه داشته است و آیا روزهایی بهتر را میتوان برای آنها متصور بود؟

لازم به ذکر استاین داستان به دلیل دوره نگارش و زمان انتشار آن رنگ و بوی سیاست را نیز تا حدی به خود گرفته است. چرا که دوره آن دوره خموشی و سکوت روشنفکران بوده است. هرچند که بیشتر از هر مسئله دیگر اوج پوچی و بی هدفی شخصیت های این داستان به چشم میخورد. پوچی و افسوسی که در سایر کتابها و داستانهای گلشیری نیز گریبان شخصیت هایش را رها نمیکند.

در کتاب جبه خانه داستانهای کوتاه دیگری چون من یک فاحشه نیستم و بختک نیز هست که هرکدام را میتوان نمونه کامل آثار گلشیری دانست. میتوان اندیشه پنهان در این داستانها را نمایانگر افکار گلشیری دانست افکاری که زندگی پر از مشکلش در در ذهنش ریشه دوانده است.

برشی از متن کتاب:

من همیشه رقصیده ام٬پدر ٬ مثل خرس٬ پدر؛ خودت گفتی خرس را می برند بالای ماهیتابه ی بزرگ مسی ٬ داغ داغ تا برقصد. می رقصد. طبل می زنند در نقاره می دمند و خرس می رقصد:این پا و آن پا می شود ٬بر این پا و آن پا یله می شود ٬دستی هم گاهی تکان می دهد.بالا تنه اش را هم تکان می دهد . میسوزد و تکان می دهد.من رقصیده ام پدر٬فقط رقصیده م.بهزادی٬استاد سابق تشریحمان٬بهزادی ها نمی خواهند برقصند به ساز این و آن ٬ برای همین بر زمین لخت می خوابیده برای همین می دویده هر روز صبح می دویده با پای برهنه ٬روی سنگ های کوه .بچه ها : همکلاسی های من دیده ام پدر گاهی می افتند به جان هم به شوخی می زنند اما جدی می کوبند آن قدر که هم را لت و پار می کنند .دست هم را حتی می پیچانند ٬سیگار روی دستشان خاموش می کنند تا نترسند از سیاحتگر تو ٬ نسل تو پدر ٬یا از این نادری نسل خودشان.اما من ٬پُرم از نقل قول های تو ٬ از رهنمودهایت ٬ از صدای گوینده ی رادیو پیک تو..؛

 

خرید کتاب جبه خانه اینجا کلیک نمایید