آن روز بعد از ظهر آغل را در ته نهر ساختیم جایی که کسی آن را پیدا نمی کرد مگر انکه بداند کجا دنبالش بگردد و تازه ان را به چشم نمی دید مگر انکه به نرده هایی می رسید که سرشان تازه با تبر زده شده بود و هنوز از جای بریدگی انها شیره نباتی می چکید و از میان انبوه بیشه و تا میان ان به هم پیوند داشت.
همه انجا بودیم پدرم و جوی و رینگور و لوش و خودم پدرم هنوز چکمه هایش پایش بود اما نیم تنه اش را کنده بود این بود که از وقتی رسیده بود تازه فهمیدیم که شلوارش لباس مخصوص ارتش جنوب نیست و از شلوارهای شمالی هاست پارچه ابی محکم نوی بود که غارت کرده بودند و حالا شمشیر هم به کمرش نبود. تند کار می کردیم نهالها را می انداختیم.بید و کاج و افرا و گردوی جنگلی را می انداختیم و حتی فرصت ان را هم نداشتیم که صبر کنیم و شاخه های انها را بزنیم همه را پشت قاطر می بستیم و با دست هم می کشیدیم.
همه را از میان گل زیاد و بوته های گل سرخ وخشی به جایی که پدرم انتظارمان را می کشید می بردیم. و همین هم بود پدرم همه جا بود زیر هر بغل یک نهاد زده بود و از میان خاربنها و بوته های گل سرخ وحشی از قاطرها تندتر می رفت و نرده ها را در خاک می کاشت و حال انکه لوش و جوبی هنوز گفت و گو داشتند که کدام سرچوب را باید در خاک فرو کرد.و مطلب همین بود. مه اینکه پدرم از همه تندتر و بیتشر کار می کرد نه حتی با وجود اینکه پدرم از همه تندتر و بیشتر کار می کرد
کتاب کمیاب و جالب تسخيرناپذير ويليام فاكنر پرويز داريوش انتشارات اميركبير داستان در مورد خانواده سارتوريوس است كه در كتاب سپتامبر بي باران نيز داستاني از آن ها نقل شده است . راوي داستان بايارد سارتوريس ، پسرك نوجواني است كه ماجراي زندگي خانواده خود در خلال جنگ داخلي شمال و جنوب آمريكا تعريف مي كند . اين كتاب در حقيقت 7 داستان كوتاه بوده كه بعدها به صورت رمان بازنويسي مي شه و اشاره اي به شخصيت هاي كتاب آبشالوم آبشالوم هم داره .
خرید کتاب تسخیر ناپذیر اثر ویلیام فاکنر ترجمه پرویز داریوش چاپ اول انشترات امیرکبیر