کتاب ابراهیم ادهم اثر ابوطالب میر عابدینی
سرگذشت و سخنان ابراهيم ادهم درمورد " علت روی آوردن ابراهیم ادهم به سلوک و فقر داستانهای زیادی روایت شده است، که یکی از آنها این است که می گویند در ابتدا ابراهیم پادشاه بلخ بود، روزی چشمش به مردی افتاد که در زیر سایه کاخ او نشسته بود و دیری نپائید که تکه نان خشکی از خورجین خود بیرون آورد و شربتی نوشید و سپس به پشت خوابید. ابراهیم از دیدن این صحنه مانند آدمی که از خواب بیدار شود از خواب غفلت بیدار شد و دست از لباس پادشاهی برداشت و راه فقر و سلوک را در پیش گرفت. پس از این ماجرا ابراهیم ادهم از بلخ بیرون آمد و به قولی نُه سال در غار(هفت غار) دامنه بینالود نیشابور سکونت می گزیند و ناشناس زندگی می کند و بعد از اینکه شناخته می شود از نیشابور بطرف مکه و مدینه و به خدمت امام محمد باقر می رسد و در مکه از دنیا می رود