کتاب شبانه های شیلی نوشته روبرتو بلانیو ترجمه رباب محب
رمانی متفاوت و گیرا از «روبرتو بلانیو» نويسنده موفق كتاب كلارا یک شب خوابِ فرشتهای را دیدم: وارد باری بزرگ و خالی شدم و او را دیدم نشسته در گوشهای با آرنجها روی میز و فنجانی شیر قهوه در مقابلش. به من نگاه کرد و گفت: او عشق زندگی توست. نگاه نافذ و آتشِ چشمانش مرا به آن سوی اتاق پرتاب کرد. فریاد زدم، گارسن، گارسن، بعد چشمهایم را باز کردم و از آن خواب لعنتی نجات یافتم. شبهای بعد خوابِ هیچکس را ندیدم ولی با چشمهای خیس از اشک برخاستم. در این مدت، کلارا و من با هم نامهنگاری داشتیم. نامههای او کوتاه بود. سلام، چطوری، هوا بارانیه، دوستتِ دارم و خدا حافظ. اوایل، آن نامهها مرا میترساند. فکر کردم این رابطه تمام شده است. با وجود این، بعد که با دقت بیشتر نامهها را بررسی کردم، به این نتیجه رسیدم که نامههای کوتاه او به خاطر پرهیز از اشتباههای دستوری است. کلارا مغرور بود