پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

لاله برافروخت

موجود
300,000 تومان
برگشت به مجموعه: کتاب رمان

کتاب لاله برافروخت اثر اسماعیل فصیح
توضیحات

کتاب لاله برافروخت اثر اسماعیل فصیح

 

بچه ها بلند شدند-مصطفی و جمشید.سحر بود.وضو گرفتند و نماز خواندند.لباس پوشیدند و خودشان را با دقت وسواس آمیز ساختند.هنوز هوا گرگ و میش بود که از خانه بیرون آمدند. از پس کوچه های قنات آباد انداختند بالا.برای کاری که می خواستند انجام دهند نه روشنی روز را می خواستند و نه شلوغی شهر را.
از بازارچه قوام الدوله زدند جلوی کوچه مسجد قندی و بعد از کوچه وزیر دفتر انداختند پشت مسجد سید نصرالدین از پاچنار توی بازار. از پشت مسجد شاه امدند بالا-طرف پامنار وعودالاجان و سرچشمه و بالاخره پشت مسجد سپهسالار.
سایه روشن روز تیره و ابرالود کم کم روی شهر پخش می شد.

زیر نیم تنه ها و شلوارهای گشاد و خاکی رنگ دور کمرهایشان هرکدام دوازده کانتینر فلزی کوچک پراز گاز نیتروگلیسیرین بسته بودند. مکانیسم هر دستگاه به یک فیوز دوتاتور وصل بود. سرفیوز چاشنی دار در یکی از جیبهای شالوارشان بود. حاضر بودند گو اینکه می ترسیدند و امید زیادی هم نداشتند.

عصري آفتابي،اوايل شهريورماه سال يكهزاروسيصدوپنجاه هجري شمسي.ويلاي‏ نياوران خانم قدسي خسروي صدر قائناتي،در دامنه‏هاي البرز،شمال تهران. نسيم ملايمي نوك‏ درختهاي سرو و كاج و افرا و چنار و اقاقياي اندك خزان‏زده را مي‏لرزاند. ساختمان سه طبقه و سفيد رنگ به سبك ايتاليايي،با باغ بزرگ به سبك ايراني،انگار از خواب اشرافي تنبل بعدازظهر آخر تابستان بيدار مي‏شود.وسط باغ،حوض آرام دراز كشيده،بزرگ و بيضي شكل و حاشيه سنگي،با مجسمه‏هاي كوچك فرشته و قوي سفيد،و فواره‏هاي بلند.در دو سمت حوض،و در هردو سوي‏ راه اتومبيل‏رو،گلهاي داودي و كوكب و اقاقياي قرمز و رز پاييزي با رنگهاي دلنشين به باغ طراوت‏ بيشتري مي‏بخشد. حدود ساعت شش است كه رانندهء قدسي خانم،ميترا و مادربزرگش فاطمه سادات خانم را با مرسدس بنز 280 نقره‏اي متاليك،از در باغ مي‏آورد تو،و از باريكهء اتومبيل روي سمت راست باغ‏ مي‏آورد بالا.پيرزن از چلهء يك فاميل دور و قديمي از جنوب شهر برمي‏گردد.ميترا كوچولو هم با او رفته بود. وقتي بنز به پاي پله‏هاي ساختمان ويلا مي‏رسيد،ميترا از شيشهء اتومبيل سرگرد جهانگير را ديد.سرگرد خواستگار كتي(كتايون)خواهر ميترا بود و چند وقتي مي‏شد كه مي‏آمد و مي‏رفت. اكنون درحالي‏كه با يك دست سلام نظامي مي‏داد از پله‏ها مي‏آمد پايين.ولي چندان خوشحال نبود. سرگرد جلو بود و خواهرش دنبال او.پشت سر آنها هم قدسي خانم،و بالاخره كتي تا ميان پله‏ها

 

خرید کتاب لاله برافروخت اثر اسماعیل فصیح چاپ اول نشر جانان سال هزار سیصد هفتاد و هفت

نظرات

برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.