کتاب آهنگ روستایی اثر آندره ژید
چاپ 1327
پل گیوم آندره ژید (به فرانسوی: Paul Guillaume André Gide) (۱۸۶۹ – ۱۹۵۱) نویسندهٔ فرانسوی موفق و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۴۷ بوده است. آندره ژید، نویسندهٔ سرشناس فرانسوی، که مدت نیم قرن حضوری نمایان در عرصهٔ ادب فرانسه داشت و تاثیر شگفت آور نوشتههایش در سالهای پس از جنگ جهانی براکثر مخاطبان و به ویژه بر نسل جوان انکارناپذیر است، به سال ۱۸۶۹ در پاریس، چشم به جهان گشود. پدرش استاد حقوق و مادرش دختر یکی از بورژواهای ثروتمند نرماندی بود. ژید در خانوادهای پایبند به سنتهای مذهب پروتستان پرورش یافت و سالهای نوجوانی و جوانی او، تحت تاثیر این امر قرار گرفت. در کودکی، به سبب بیماری نتوانست به طور منظم به تحصیل در مدرسه ادامه دهد. اما از آنجا که در خانوادهای علاقهمند به علم و فرهنگ میزیست، توانست این کمبود را به خوبی کنترل کند و در خانه به تحصیل ادامه دهد. پس از مرگ پدر به سال ۱۸۸۰، سرپرستی او به مادر دقیق و سختگیرش واگذار شد که با توجه و دلسوزی بیش از اندازه، پسر را به ستوه آورده بود. در این سالها، ژید در محیطی زنانه میزیست. در پانزده سالگی، با عشقی بیآلایش و عرفانی، به دخترخالهاش، مادلن روندو دل بست. این دلبستگی در سال ۱۸۹۵ به ازدواج انجامید و به رغم تمایلات دیگرگون ژید، آن دو تا سال ۱۹۳۸ (سال مرگ مادلن)، سعادتمندانه در کنار یکدیگر زیستند. ژید فعالیت ادبی خود را در بیست و دو سالگی (۱۸۹۱) آغاز کرد. از آنجا که به یاری بخت، از رفاه مالی برخوردار بود و نیازی به کار کردن نداشت، توانست با فراغ بال به نوشتن بپردازد و از پشتیبانی معنوی نویسندگان و شاعرانی چون پییر لوییس، پل والری، و استفان مالارمه بهرهمند شود. به ویژه دوستی او با مالارمه، سبب شد که در آغاز کار، به مکتب سمبولیسم روی آورد. مهم ترین آثار او در این دوران، عبارتند از: یادداشتهای روزانه آندره والتر، شهرهای آندره والتر، رسالهٔ نرگس و سفر اورین. اما طولی نکشید که از این مکتب رویگردان شد و او نیز مانند مونتی، روسو و استندال، زندگی انسان را موضوع آثار خود قرارداد و با تجزیه و تحلیل مداوم و مستمر مسائل عاطفی و روانی خویش، کوشید تا از خواستها، نیازها، اضطرابها، ضعفها، توانمندیها و پیچیدگیهای روح بشر، پرده بردارد. ژید در ۲۴ سالگی (۱۸۹۳) در حالی که به شدت بیمار بود و میپنداشت که زندگیاش با خطری جدی روبهروست، به تونس رفت. اما دو سال بعد (۱۸۹۵)، هنگامی که از آفریقای شمالی به فرانسه بازگشت، تغییری ژرف در او پدید آمده بود و جدا از بهبود کامل، از بسیاری از قید و بندهای جسمی و روحی رهایی یافته بود. از این پس، دست به نوشتن آثاری زد که از تجربیاتی سرچشمه میگرفت گه از او «موجودی تازه» ساخته بودند. از میان این آثار، میتوان از مائدههای زمینی(۱۸۹۷) ضد اخلاق(۱۹۰۲) و در تنگ (۱۹۰۹) نام برد. اما کتابی که مایه موفقیت او شد، دخمههای واتیکان بود که به سبب لحن جسورانهاش، شهرتی ناگهانی برایش به ارمغان آورد. ژید مانند بسیاری از افراد، برای توجیه امیال خویش در برابر محرمات مذهبی، فلسفهای بنیاد نهاد. وی در سال ۱۸۹۷ در کتاب مائدههای زمینی، فلسفه پرشور و زیبایی را بنیان نهاد. این کتاب در آغاز مورد استقبال واقع نشد، بطوریکه در طول ۱۰ سال تنها ۵۰۰ نسخه از آن فروش رفت، با اینکه از آثار دوره جوانی نویسندست، وی تقریباً تمام آنچه را که میتوان فلسفه وی نامید در آن گنجاندست، و هرچه بعداً نوشته در تعقیب اندیشه هاییست که در این کتاب بیان گردیده، یعنی امتناع از هر گونه علاقه و وابستگی و ستایش شور و عشق و نگاهی هر ” لحظه نو” به تمام جلوههای هستی. “سرمایه من، از بهم پیوستن چیزهای بخصوصی بوجود نیامده بود، بلکه تنها از ستایش و تحسین من تشکیل یافته بود، من همواره تمام سرمایهام را در اختیار داشتهام ” و ” خردمند آن است که از هرچیز به شگفت درآید. “ خط سیر اندیشههای او در این کتاب به مانند بسیاری ادبا و حکمای بزرگ جهان شامل درونی ساختن شکوه و زیباییهای هستی و سپس رهایی از خویشتن و سیر در جهان نامتناهی معانی ژرف و جاودانست. “ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که بدان مینگری.” ریشه اندیشههای این کتاب را در کتاب مقدس و نوشتههای نیچه فیلسوف و شاعر شهیر آلمانی باید جست. نشانههایی از تاثیر ادبیات مشرق زمین نیز در آن دیده میشود. او در این کتاب چنین استدلال میکند که تمام امیال طبیعی، سودمند بوده و مایه تندرستی است، و بدون این امیال، زندگی لطف خود را از دست میدهد. «وقتی از عملی لذت میبرم، برای من دلیل خوبی است که آن عمل را انجام بدهم… مادامی که لبانت برای بوسیدن هنوز شیرین است، سیراب کن» چنان زندگی کن که «زندگیت بدون ترس از نتایج محرماتی که اخلاقیات رسمی بر تو تحمیل میکند، پذیرای هر رویدادی باشد». اما ژید خطر افراط کاری را به خواننده کتاب خود هشدار میدهد و در آخر، از او میخواهد که: «کتاب مرا به دور بینداز، مگذار متقاعدت کند! گمان مبر که حقیقت تو را کس دیگری میتواند برایت پیدا کند … به خود بگو که این کتاب هم چیزی نیست، مگر یکی از هزاران شیوه رویارویی با زندگی. تو راه خویش را بجوی!» ژید برای سالها بت «پیشروها» بود و محافظه کاران او را «منحرف کننده جوانان» میدانستند. اما او پاسخ میداد، سقراط نیز که اکنون یکی از خدایان این محافظه کاران محسوب میشود، از چنین تهمتهایی به دور نبوده است. در سال ۱۹۴۷ و زمانی که ژید هفتاد و هشت ساله بود، آکادمی سوئد جایزه ادبیات نوبل را به او اهدا کرد. وی مینویسد: «بزرگترین الهه تقدیر پیوسته در گوشم زمزمه میکند که دیگر چیز زیادی از عمرت باقی نمانده است». تا زمان مرگش (۱۹ فوریه ۱۹۵۱)، بحث و جدلهای فراوانی پیرامون شخصیت و نفوذ او در جریان بود و «سیل انتقاد» از چپ و راست، کمونیستها و کاتولیکها، تا لب گور او را دنبال میکرد. فرانسه هنوز نمیداند که آیا این مرد همان شیطان بود که برای دگرگون کردن «اخلاقیات» جسمیت یافته بود، یا اینکه بزرگترین نثرنویس فرانسه پس از آناتول فرانس بود؟ او هنرمند، حکیم و ادیب بزرگی بود، اما تنها کسانی میتوانند او را دوست بدارند که در مشکلات، آزارها و رنجهایی که میبرد، سهیم باشند.