کتاب زنده پاها و مرده پاها اثر بهرام حیدری
ناهار عروسی برنج گرده و خورشی آبگوشت مانند آنقدر به دهن پیوندی ها و غیره مزه کرده بود که از ته دل می خندیند.
خیلی ها بعد از سی چهل روز یعنی انهم بعد از عروسی ساتیار بود که رنگ گوشت را می دیدند.
چای مرکب مانند پای آتش منقل ها به مجلس امده بود..
از آبادی های نزدیکتر از دوبلوطان و از دورآب و چگارمان و چزی و قلعه خواجه ریش سفید و کدخدا و بزرگ آمده بود که به بسته های رختخواب و بالش تکیه داشتند و کوچکترها تکیه شان به دیوار بود یا رک و راست و چهار زانو نشسته بودند یا کف دست را به فرش تکیه داده بودند.
چندسر کاملا سفید از زیر کلاه سیاه خسروی می درشخید.
دیگر چوخاها بود و شلوارهای سیاه و گشاد و بوی پا بوی خورش و بوی چای جوشیده-که از ان توی اتش هم ریخته شده باشد.اطاق به قدر دوتا طویله بزرگ بود و باز مثل طویله نه در داشت و نه پنجره و این با هوای وسطهای پاییز گرمسیر جور بود.
انچه خواندید بخشی از داستان نخست از مجموعه داستان کوتاه زنده پاها و مرده پاهاست که در صد و چهار صفحه در سال هزار سیصد پمجاه و هفت توسط بهرام حیدری نوشته و توسط انتشارات زمان بچاپ رسید.
خرید کتاب زنده پاها و مرده پاها اثر بهرام حیدری چاپ اول انتشارات زمان سال 1358
رمان زنده پاها و مرده پاها و کتاب های بهرام حیدری
آقای بهرام حیدری نویسندهی کوشا و موفق بختیاری ایرانی است. او از نویسندگان نوگرای دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ است و به همراه نویسندگان دیگری از جمله عدنان غریفی ناصر تقوایی، احمد محمود، احمد آقایی، منصور خاکسار، پرویز مسجدی، حسین رحمت، علی گلزاده، مسعود میناوی، ناصر مؤذن، محمد ایوبی، پرویز زاهدی و نسیم خاکسار از شکلدهندگان داستاننویسی جنوب است. بدون شک، بهرام حیدری را باید یکی از معدود نویسندگان آوانگارد در زمینهی ادبیات روستایی–اقلیمی ایران به حساب آورد. یکی از نسل کمیاب و گمشده، که همواره ناشناس و گمنام باقی ماند و به خاطر خاستگاه طبقاتی و ذهنیت خاص و بیپروایِ خویش که خیلیها را خوش نمیآمد، نتوانست در اذهان و قلوب بسیاری از روشنفکران آن زمان، راهی بیابد. حتی در زمانی که کتاب «لالی» وی به همراه کتاب «نان و گل» نسیم خاکسار به عنوان بهترین مجموعه داستانهای سال ۱۳۵۸ شناخته شدند، او هنوز گمنام بود و شاید جامعهی ادبی آن زمان، به خاطر نثر و فضاهای داستانیاش، نتوانست او را تاب بیاورد و به خاطر بسپارد. وی بسیاری از سالهای عمر خود را به عنوان سرباز سپاهی دانش و معلم در روستاهای فراموششدهی جنوب سپری کرد و بعد از انقلاب فرهنگی و پاکسازی در آموزش و پرورش برای امرار معاش جلای وطن کرد. بهرام حیدری، بطور رسمی با کتاب «بهخدا که میکُشم هرکس که کُشتم» که در سال ۱۳۵۶ چاپ شد، پابه عرصهی ادبی ایران گذاشت. در سال ۱۳۵۸ کتاب «زندهپاها و مردهپاها» و در همان سال مجموعه داستانهای کوتاه «لالی» را به چاپ سپرد. هر چند او پیشترها، نزدیک به بیست سال، در نشریات ادبی آن زمان بسیاری از داستانهایش را چاپ کرده بود، اما هرگز بسیاری از آنها در کتابی نیامد و به روایت بسیاری از نزدیکانش، او کتابهای دیگری به نام «شناسنامهی باطلشده» و «شیر شتر، خون کفتار» داشته است که در حملهی ساواک به خانهاش، مفقود شده و از بین رفته است. داستان کوتاه بهخدا که میکشم هرکس که کشتم، تهران: کتاب زمان، ۱۳۵۶ زندهپاها و مردهپاها، تهران: کتاب زمان، ۱۳۵۸ لالی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۸ تله، تیغ، تیهو: مجموعهداستان، سوئد/ آرش، ۱۳۷۰ کوه ساکن اجساد، روی جاری انسان، سوئد/ افسانه باران و ابرهای وجود، سوئد/استکهلم: کتاب ارزان، ۱۳۸۰ رمان و رمانس تغییر: داستان، سوئد/استکهلم: کتاب ارزان، ۱۳۷۷ بچهها: داستان بلند، سوئد/استکهلم: کتاب ارزان، ۱۳۸۳ ۱۳۶۷: داستان بلند، سوئد/استکهلم: کتاب ارزان،