«آخرین گزینه ای که آدم گناهکار از دست خواهد داد ، امید است.» «اینجا سرزمینی بسیار آزاد است. مردم حق دارند که برای من نامه بنویسند و من نیز حق دارم که آنها را نخوانم.» «به نظر من این شرمآور است که در دنیا اینهمه کار انجام میگیرد.» «جمله اول را طوری بنویس که خواننده مجبور به خواندن جمله دوم هم بشود.» «سرانجام دریافتم که در قلب زمستان، تابستانی جاودانه درونم را گرم میدارد.» «مردی که کوه را از جای میکند، با برداشتن سنگهای کوچک آغاز مینماید.» ...ويليام فاكنر مخالف سرسخت برده داری بود و از آنها که هنوز از سیاهان به عنوان برده استفاده می کردند، سخت خشمگین و از سیاهانی که هنوز تن به برده شدن می دادند آزرده دل بود؛ این گونه تفکر و آزادمنشی و مخالفت با هرگونه تبعیض در اکثر آثار او قابل لمس است. آنچه در آثار این نویسنده جلب توجه می کند نخست بدبینی شدید اوست. دیگر خصوصیات نویسندگی او تشریح و نقاشی مناظر کشتن و قطع اعضاء و نظایر این هاست. از مشخصات دیگر این نویسنده شیوه خاص او در توجه به زمان است که خواننده را معمولاً گیج و گمراه می کند. تقریباً هیچگاه نویسنده، داستانی را مرتب و به تدریج از ابتدا تا انتها شرح نمی دهد، بلکه اغلب از آخر مطلب شروع می کند. فاکنر در سال ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی میسیسیپی به دنیا آمد. در ۱۹۰۲ خانوادهاش به آکسفورد، مرکز دانشگاهی میسیسیپی، نقل مکان کرد. به دلیل وزن کم و قد کوتاه در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد ولی به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نام نویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان افتخاری ستوان دومی نایل شد. فاکنر وارد دانشگاه می سیسی پی شد و در سال ۱۹۲۴ از دانشگاه انصراف داد و در ۱۹۲۵ همراه با دوستش با یک کشتی باربری به ایتالیا رفت و از آنجا پای پیاده رهسپار آلمان و فرانسه شد...