کتاب جمیله نوشته چنگیز آیتماتوف ترجمه محمد مجلسی
زيباترين داستان عاشقانه جهان -جمالتای! … جمیلیام!… جمیله ی من!…. نام جمیله را به زبان کازاخی می گفت، نام جمیله را به زبان قرقیزی می گفت و اگر زبان دیگری هم می دانست، « جمیله من » را آن طور که عاشقان می گفتند به آن زبان هم می گفت… باز به آن تابلوي كوچك نقاشي در قاب سادهاش، چشم دوختهام. قرار است چند روزي به دهكده زادگاهم بروم و تماشاي اين تابلو خاطرات گذشته را به يادم ميآورد. ابن تابلو را مدتها پيش نقاشي كردهام در اين سالها هرگز آن را در نمايشگاهي براي تماشا نگذاشتهام، و هر چند كه نقاشي شرمآوري نيست اما هر وقت كه آشنايانم از ده به ديدنم ميآيند در گوشهاي پنهانش ميكنم. با آن كه اثر هنرمندانه و ارزشمندي نيست، اما ساده و زيباست و سادگي و زيبايي روستا را در ذهن زنده ميكند. جمیله حکایتِ معصوم و روایت مغمومِ یک عشق ممنوع است. جمیله شعری ست که در ذهن چنگیز آیتماتُف اتفاق افتاده است. عشقی ممنوع و دور از قراردادهای اجتماعی و روز مره که معصومانه در ورق ورق کتاب رخنه کرده است. اندیشه ات را به چالش می کشد. آنگونه که معنای پاکی و ناپاکی ��" خوبی و بدی- عشق ونفرت- آواز و سکوت- در هم می آمیزد. می بینی که ناپاکی آن روی سکه ی پاکی ست و سکوت را از آن سویش که بنگری، آواز است.