کتاب پلی به سوی جاودانگی اثر ریچارد باخ ترجمه فهیمه سارخانی
گاهی داخل این فکر میرویم , که هیچ هیولایی در زمین باقی نمانده است. نه حتّی شوالیهای دلیر یا شهزادهای تنها که در میان جنگلی اسرارآمیز و ژرف، خرامان میرود و آهوان و پروانه ها را با لبخند خویش افسون میسازد. گهگاه این اندیشه به ذهن ما خطور میکند که هیولاها، شوالیه ها و شهزاده های قرن ما، قرنی است که مرزها را درنوردیدهاند و از حادثه ها گذر کردهاند. سرنوشت، راهی است بر فراز افق، سایه های درخشانی است که در گذشته های دور، به تاخت گذشته و رفته است. چنین اندیشه هایی، همه یکسر به خطاست؛ بسی سعادت! شهزاده ها، شوالیه ها، سحر و افسون، هیولاها، رمز و رازها و ماجراها... اگر انتخاب با من بود، ترجيح ميدادم از دستش ندهم. نه عصباني بودم و نه مايوس و نااميد. گويي با سر وارد يك موقعيت كمدي شده بودم، گويي با چرخش سريع صندليام به جاي ديوارهاي دفتر استان، با دوربينهاي تلويزيوني و تماشاگران داخل استوديو روبرو ميشدم.