کتاب تنگسیر اثر صادق چوبک
یکی از شاهکار های صادق چوبک کتاب تنگسیر میباشد.صادق چوبک نویسنده ی مردم فرودست این کتاب را به زیبایی نوشته است.تنگسیر به ۱۸ زبان زنده ترجمه شده و از دیگر آثار چوبک میتوان انتری که لوطیش مرده بود و سنگ صبور را اشاره کرد.او برای هر شخصیت به زبان خودش سخن میگوید مثلا از زبان کودک کلمات کودکانه میاید و اگر فرد بی سواد خیلی ساده سخن میگوید و اگر نیاز باشد از کلمات رکیک هم استفاده میکند.در سال ۱۳۵۲ هم فیلمی از این کتاب ساخته شد با بازی بهروز وثوقی در نقش زار محمد.
داستان در مورد زار محمد که سال ها کار کرده و پس انداز خود که ۲۰۰۰تومان است را بر میدارد تا به شهر خودش برگردد او مقداری از آن را به امام جمعه میدهد و به کربلا میرود تا مالش حلال شود،بعد از اینکه به بوشهر میرسد مغازه جو فروشی میزند و بقیه پولش را به حاج کریم حمزه میدهد تا با آن کار کند و سودش را به او بدهدودر ازای پولش حاج کریم خانه اش را گرو میزارد و زار محمد میفهمد که کاسه ای زیر نیم کاسه است چون آن خانه را دوبار هم گرو گذاشته بوده،زار محمد پیش وکیل میره ولی کاری نمیتونه بکنه.
حاج کریم و اطرافیانش کم کم منکر پول او میشوند و میگویند که پولی به ما ندادی و زار محمد که میبیند نمیتواند پولش را بگیرد تصمیم به انتقام میگیرد.او میگوید به این دلیل میرود که آن هارا بکشد تا درس عبرتی برای دیگران باشد تا مال مردم را نخورند و عدالت برقرار شود و به زنش میگوید این کار را برای بچه هایم انجام میدهم و راهی بوشهر میشود.
اول به دکان حاج کریم میرود از او پولش را میخواهد ولی او میگوید نمیدهم و اورا میکشد و میرود دونفر دیگر که با حاج کریم همدست بودند را میکشد و در آخر وکیلی که ازش پول میگیرد ولی کاری برایش نمیکند را میکشد و به مغازه ی یک ارمنی پناه میبرد او زار محمد را پناه میدهد .
کل شهر را تفنگچی های دولت گرفته است و بدنبال او میگردند.او میتواند از دست آن ها فرار کند و وقتی به پیش زن و بچه اش بر میگردد.....
بخشی از کتاب
سگ لقلق میزد و خودش را دنبال محمد میکشاند. لاغر و مردنی و بیرمق گر گرفته بود و لهله میزد.
«دلم خیلی از این مردم گرفته. باور میکنی دلم میخواس جای تو باشم و با شماها زندگی میکردم؟ آخه شماها که به همدیگه نارو نمیزنین. شما که دروغ و دغل تو کارتون نیس. اگه بدونی این کریم حاج حمزه چه آدم بیرحمیه. هرچی پول داشتم بالا کشیده. پولی که بیس سال جون کندم و یه پول یه پول جمعش کردم، همش تو سوارخ بافور کرده. بیا زبون بسه خیلی لهله میزنی. بریم خونیه ما یه خرده نون و آب بخور حالت جا بیاد. اصلا بیا دم کپر ما بمون. هرچی داریم با هم میخوریم.»