کتاب گوبسک رباخوار اثر انوره دو بالزاک
این رمان روایت مرد پیریست به اسم گوبسک که در گذشته زندگی پر رنج و پر سختی و عجیبی را دنبال کرده و با رنج بسیار طی سالها توانسته با رباخواری و سختی خود برای جمع اوری نموده است.
پول حاص از نزول و ربا و کلک و نامردی پول بسیاری زا جمع اوری کند و از اینروت او مشهور است به گوبسک ربا خوار.
این رمان یکی از آثار خوب بالزاک است و در ایران بارها ترجمه و هزاران بار نشر یافته .نسخه مدنظر برای نخست بار توسط محمد جعفر پوینده بفارسی برگردانده شده است.
«دوریل»، وکیل جوان، با پولی که از «گوبسِک» رباخوار پیر قرض می کند، صاحب وکالتخانه می شود. بعد از پنج سال که همه بدهیاش را میپردازد، با دختری به نام «فانی» ازدواج میکند. دوریل با کُنت جوانی به نام «ماکسیم» آشنا میشود که آوازه شادنوشی و خوشپوشی او همه پاریسیها را متوجه خودش کرده است. این جوان دوریل را وادار میکند که او را به دیدن «گوبسک» ببرد تا هم آنها را آشتی بدهد و هم این که ماکسیم بتواند صدهزار فرانک از گوبسک قرض کند، اما گوبسک راضی نمیشود و ماکسیم، «آناستازیا» را وادار میکند تا الماسهای بینظیرش را، به گرو، نزد گوبسک بگذارد؛ اما پیرمرد رباخوار آنها را مجبور میکند تا الماس را به او بفروشند.
چیزی نمیگذرد که کُنت «دورستو»، شوهر آناستازیا، به منزل گوبسک میآید و وقتی قصد دارد از او به خاطر خرید الماسها شکایت کند، با پادرمیانی دوریل همه چیز حل میشود. کنت دورستو بهظاهر همه اموالش را در قبال طلبهای گوبسک به او میدهد و گوبسک هم طبق قراردادی متعهد میشود که وقتی کنت دورستو مُرد و پسر کنت به سن قانونی رسید، اموال را به پسر کنت برگرداند. بعد از مدتی کنت دورستو به بستر بیماری میافتد و پس از چند روز فوت میکند. همسرش آناستازیا که مدتها دنبال اسناد وصیتنامه بوده، بعد از دستیابی به آنها بدون این که از مفاد آنها خبر داشته باشد، اکثر آنها را سوزانده و بدین ترتیب گوبسک پیر صاحب همه دارایی کنت دورستو میشود و گوبسک از آناستازیا میخواهد که آن منزل را تخلیه کند.