کتاب دومین حلقه قدرت اثر کارلوس کاستاندا ترجمه مهران کندری
آخرین ملاقات من با دون خوان و دون خنارو و دو کارآموز دیگر آنها پابلیتو و نستور در بالای کوهستانی بی آب و علف و هموار در غرب رشته کوهای سیرامادره واقع در مکزیک مرکزی بودتشریفات و فتوای این دیدار هیچ گونه شک و شبهه ای برایم باقی نگذاشت که زمان یادگیری ما به پایان رسیده است و من دون خوان و دون خنارو را واقعا برای اخرین بار می بینیم.
در پایان این دیدار یکدیگر را بدرود گفتیم و بعد من و پابلیتو بیاهم از قله کوه به ورطه پریدم.
قبل از پرش دون خوان اصول بنیادی همه چیزهایی را که برایم پیش می امد بازگو کرد.به گفته او بعد از پرش به ورطه من باید به ادراک ناب بدل می شدم و میان دو جچز لاینفک عالم افرینش یعنی تونال و ناوال به نوسان در می امدم.
به هنگام پرش ادراک من هفده بار پی در پی بین تونال و ناوال به نوسان درامد.در حرکتم به ناوال دریافتم که چگونه جسمم از هم گسیخته می شود. در حالی که به طریقی فکر و حتی حس کردم.
افکار و احساساتم پیوستگی و همنوایی معمول را نداشت. در حرکتم به تونال به وحدت رسیدم کامل بودم ادراکم منسجم بود رویاهایی منظم داشتم.توان ملزم کننده انها چنان شدید وضوح انها چنان حقیقی و ترکیبشان چنان گسترده بود که من قادر به وصف کامل ان نیستم.با گفتن اینکه انها تصورات رویاهای زنده و یا حتی توهماتی بودند به هیچ وجه اهمیت انها را روشن نمی کنم
نمي دانم چرا به طوره اتفاقی به من الهام شد كه پابليتو و سنتور در خانه نيستند، چنان به اين مطلب اطمينان داشتم كه اتومبيل را متوقف كردم. ديدم به پايان جاده اسفالت رسيده ام. بايد تصميم مي گرفتم كه آيا همين امروز به رانندگي سخت و طولاني در جاده شيب دار و ناهموار شني كوههاي مكزيك كه به محل سكونت آنها منتهي مي شد، ادامه دهم يا نه؟