کتاب لیرشاه اثر ویلیام شکسپیر ترجمه جواد پیمان
این نمایشنامه در یک پرده به اوج بحران و عظمت می رسد. و آن همان پرده دوم است که طوفانی سهمگین برخاسته است و بنداری جهان رویه نابودی می رود و احساسات مردمی که در آن پیرامون هستند نیز دچار طغیان کشته است ... آوای تندر پنداری ندای خشم طبیعت است که از دیدن اندوه بی پایان پدری پیرونا بخرد که بازیچه دست فرزندانی ناسپاس گشته است به هیجان آمده و احساساتش سرکشی میکند. سخنان هراس انگیز ایر این پیر مرد بیچاره که با آوای گوش خراش تندر آمیخته است آدمی را پریشانحال می سازد.
طوفان با گردبادهای خویش بر سر لیر آب و آتش می ریزد. فرشهای طوفان و آذرخشهای پیاپی مانند فریادهای نیر در فضا طنین می افکند. در نظر آدمی این میان طبیعت بی تابکار مینماید که با دختران ایر همدستانی می کند و این پادشاه را از سر قهر و کین آزرده میسازد.
اما از سویی هم این تندبادها همچون آه این مرد سالخورده و رنجور و همچون شراره های خشم او و بارانهای سرشک او جلوه گر می شود: لیر به طوفان میگوید من شما را دستیاران برده و فرومایه ای می دانم. زیرا با دو دختر شرور و بدخواه من مراکه اینچنین فرسوده و سپید موی هستم می رنجانید . طوفان درونی او هم هر لحظه چراغ شعور و عقل او را بخاموشی تهدید می کند .
آخرین تلاشهای ایر که با طوفان درونی وی در آمیخته است سبب می شود. که برقی از فکر او جستن کند ، و اندك نمودی از نبوغ از و بتراود. اما سرانجام طوفان عقل او را میکوبد و ایر را به نیرویی مرموز می سپرد تا کم کم بسوی یك خاموشی هول انگیز روان گردد. اپردیوانه میشود و در آغوش ناتوانی مطلق بخواب می رود و پیرامونیان دل افسرده و وفادارش میکوشند تا با معجون محبت و اخلاق و صمیمیت خود اندکی از طوفان درونی او بکاهند و کامیاب نمی شوند و سرانجام داغدار می گردند.
این شرح مختصر گوشه ای است از پرده های هزار رنگ این شاهکار بدیع بی شک هر خواننده ای که این اثر را تا به آخر بخواند بقدرت شگرف آفریننده آن آفرین می گوید داستان این نمایشنامه بسیار کهن است. در روزگاری که مردمی بنام سلت درین جهان می زیستند، این داستان یک افسانه طبیعت بوده است . زیرا به عقیده بسیاری از محققانی که در افسانه ها و عقاید آن مردم بر رسی کرده اند ، لفظ لير بمعنی نپتون دورترین ستاره منظومه شمسی است و گانریل و ریگان دو دختر سرکش و نا سپاس لیر بمعنی طوفان و باد و تندرست و کردلیا کهترین دختر ایر بمعنی نسیم ملایم است. شک نیست که هر جا طوفان تندر بر طبیعت فرمان راند حاصلی جزویرانی ندارد .
نام لیر - طبق تعبیری که جئوفری مان موئی (۱) در تاریخ بریتانیا (۲) از نام لیر میکند این نام را یک نام سلتی دانسته است و حال آنکه مطابق اصول واژه شناسی این اسم باید از اصل ایرلندی باشد و نه صلتی و در تفسیری که تامسون (۳) در شش داستان انگلیسی قدیمی (٤) که بعد در این کتاب بوسیله کایلز (۰) اصلاح حاتی شد و در ۱۸۴۲ در لندن انتشار یافت بر گفتار حنو فریمان موئی نوشته است میگوید: ایر پسر بلددود (٦) بر رود سور (۷) شهری بنا کرد که بزبان بریتانیایی شهر کائولیر (۸) و بزبان سکسونی به لی سیستر (۹) مشهور بوده است.
خرید کتاب لیرشاه اثر ویلیام شکسپیر ترجمه جواد پیمان
پرفسور سرجان را پی (۱۰) درباره گفتار جئوفری میگوید : لیری که جئوفری از آن نام میبرد همان نگر (۱۱) میباشد که در کلمه لگرامی آستر (۱۲) وجود دارد و بزبان انگلوساکسون به شهر لیستسر اطلاق میشود . ولی عقیده پروفسور استیونسن (۱۳) این است که کلمه نگر همان نام قدیمی رودخانه سور بود که در دهکده لیر وجود داشت و در کتاب سلتيك فولك لر (١٤) باين پروفسور رايس ويرفور كريك (۱)
در مقدمه ای که بر نمایشنامه لیرشاه نوشته اند میگویند که در ترجمه کتاب سرخ جیزی کالج (۲) نام لیر همه جا بصورت Liye که املای ولزی آن میباشد و همان دلیر ایرلندی است که ریشه نامهایی از قبیل «منانان مك اير (۳) و غیره میبینیم بکار رفته است ، ولی این ایر بخصوص ربطی بادبیات و از ندارد و با او دلاورینت) (٤) که ترجمه و لزی نام پادشاه ایرلند یعنی نودا آرکوت (ه) (دست نقره) است اشتباه شده است .
كريك نیز اضافه میکند که پروفسور «رایی هیچ تردید نداشته که دختر این او د (۶) یعنی گروردی لاده (۷) و یا کری ای دی لات (۸) قهرمان داستان کولوش و ایون» (۹) ماخذ واصل نام کر دنیا دختر كوچك لير شاه شکسپیر است. طرح نقش لین در نمایشنامه ۱ قدیمی ترین ترجمه داستان ایر که اکنون موجود است در کتابی است بنام تاریخ بریتانیا (۱۰) که جئو فریمان موئی بزبان لاتین تألیف کرده و این مأخذ مشهودی است که وقایع نویسان و شاعران از کیمار (۱۱) گرفته تا میلتن هر يك بطريقي مطالب خود را از آن اتخاذ مینموده و یا از آن الهام میگرفته اند . در این کتاب داستان لیر بلافاصله پیش از داستان گر بودوك ) (۱۲) و پسرانش قرار دارد.
داستان كربودوك بعدها بوسیله دو وکیل معروف آن عصر «اسکویل و نارتن (۱۳) بصورت تراژدی در آمد و به آن تراژدی فرکس و پورکس (١٤) نام داده شد و این نخستین تراژدی است که بزبان انگلیسی نوشته شده است