گرگ ها رستوران نمی روند

کتاب گرگ ها رستوران نمی روند نوشته علی شهسواری

شكسته شكسته ي كشتي هاست خواب من پوسيده ي بادبان برافراشته ي عنكبوت و آن سكوت كه از كركس است يا كلاغ بر دكل آنهمه غبار روزي ترق ترق پولاد در گام هاي ملوانان آرام نمي گرفت كف عرشه باران بوسه مي زد بر آن همه كار آن همه عشق آن همه عرشه آن گاه سرنوشت بي سكان و ستاره ناخداي سرگرداني از دماغه هاي سراب تا تنگه هاي ترس از كوه هاي يخ تا جزاير كجا دوردست مه .... و آن شب ـ شب نفرين ـ آسمان لنگر انداخت. مرا از امواج نترسانيد آبي گيسوان اوست كه مي خواندم آري او مادرم دريا مرا به اعماق بفرستيد اعماق..... اعماق...... اع...ماق......