یاد جمله قدیمی و تکراری افتادم علم بهتر است یا ثروت؟ امروز روز با روزگاری روبرو شدیم که بیشتر ارزش های معنوی از بین رفته یا فراموش شده و توجه ای نمیشه.بیشتر افراد انقدر دچار مسائل اقتصادی هستن که بقول خودشون وقتی واسه کتاب و کتابخوانی ندارن.خوب حقم میدم تو شرایط ضعیف اقتصادی آدم باید اولویت ها و ضرورت ها را در نظر داشته باشه. گرچه اعتقاد دارم کتابم جز اولویتهاست. اما بهر صورت قبول پوشاک و خوراک و نیازهای ضروری تر فرض اولویت میدونیم. اما درد اصلی طبقه متوسط و طبقه متمول هستن مثلا مالک یه مغازه که براش واقعا مهم نیست مغازه ش به چه شغلی اجاره داده شود البته باز همه جا آدم با انصاف هست. اما عموما این چیز پاک از یاد رفته دیروز یکی از کتابفروشی های انقلاب که سیزده سال سابقه کتابفروشی داشت و یکی از استاتید بنده بود جمع شد. چون اجاره از ماهی سه میلیون به شش میلیون افزایش یافت و وقتی همکار من اعتراض کرد این مالک محترم فرمودن که یک فلافل فروشی با این قیمت قصد اجاره داره.با شنیدن این حرف حالم خیلی خراب شد.یعنی چی؟ مگه میشه جواز کتابفروشی بشه فلافل فروشی؟ یا حتی اگه میشه واقعا هیچ حامی نداریم؟ حامی اصلی ما مردم هستن و این دردل فقط با شما کتابخوانهاست یک درددل اجتماعی است نه سیاسی.ما خودمون کم لطفیم.فلافل خوشمزه است و غذایی ارزون و باید باشد اما چه ضرورت دارد در یک پاساژ کتاب این اتفاق بیافتد با کمال ادب به شغل فلافل فروشی که آنها هم زحمت کش و قابل احترام هستن اما فلافل بهتر است یا کتاب؟