کمال الدین محمد وحشی بافقی از شاعران و چکامه سرایان بزرگ سده دهم هجری و روزگار حکومت صفوی می باشد. در بافق دیده به جهان گشود و همانجا به کسب دانش پرداخت. سفری نیز به کاشان داشته و مدتی در آنجا مستقر بوده است. پس از سفری به هندوستان ، در پایان عمر به زادگاه خویش بازگشت. از این شاعر عاشق پیشه و سراینده ناله های پر سوز، این آثار امروزه برای ما به یادگار مانده است: خلد برین ، ناظر و منظور (مثنوی) و مجموعه اشعار او شامل غزلیات و ترکیب بندهای پر سوز و گداز و ترجیع بند و رباعیات و همچنین مثنوی به نام شیرین و فرهاد که به دلیل پایان رسیدن عمر شاعر، نتوانست آن را را به نهایت برساند و پس از او وصال شیرازی دنباله ی آن را گرفت و به پایان رساند. شاعر مثنوی شیرین و فرهاد را به تاثیر از خسرو و شیرین نظامی سروده است. مرگ او را به سال 991 هجری ثبت کرده اند.

94603189

 

نمونه ای از ترکیب بند های پرسوز و گداز وحشی بافقی:

دوستان ! شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟

سوختم ! سوختم ! این راز نهفتن تا کی ؟

 

برپایه ناله های سوزناک وحشی بافقی، بسیاری او را عاشق ترین شاعر ایران می دانند. موضوع عشق و فراق یار در چکامه های زیبای او بسیار عیان خود نمایی میکند. وحشی بافقی در قالب های شعری مختلفی شعر سروده است و در اشعارش سعی بر آن داشته که تاثر بر آمده از رویدادهایی که برای خود رخ داده را به مخاطب منتقل کند. مضمون ها و احساسات و عواطف خویش را با زبانی ساده و بی پیرایه بیان می کند و آنچه که از دل و گفتار محاوره بیرون می آمده، در شعر او راه پیدا کرده و این ویژگی شعری وحشی بافقی می باشد. در میان مجموع اشعار او، غزلیاتش، در درجه نخست اعتبار قرار دارد و در آنها احساسات خویش را با نیرومندی تمام بیان داشته است. کلیات اشعار او که امروزه به چاپ رسیده، شامل غزلیات، قصاید، ترکیب بند ، ترجیع بند، قطعه و رباعی و مثنوی ها می باشد.

گرچه دوری می کنم، بی صبر و آرامم هنوز

می نمایم اینچنین وحشی، ولی رامم هنوز

باورش می آید از من دعوی وارستگی

خود نمی داند که چون آورده در دامم هنوز

اول عشق و مرا صد نقش حیرت در ضمیر

این خود آغاز است، تا خود چیست انجامم هنوز

من به صد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان

از لبت آورده صد پیغام دشنامم هنوز

صبح و شام از پی دوانم روز تا شب منتظر

همرهی با او میسر نیست یک گامم هنوز

من سراپا گوش که اینک می گشاید لب به عذر

او خود اکنون رنجه می دارد به پیغامم هنوز

وحشی این پیمانه نستانی که زهر است این، نه می

باورت گر نیست، دردی هست در جامم هنوز