کشف المحجوب ، نوشته ی ابوعلی جلایی هجویری از عارفان و سالکان و نویسندگان سده پنجم هجری می باشد. این اثر شناخته شده، شامل شرح دیدار مولف با بسیاری از مشایخ دوران خویش و کشف و بیان کرامات و احوال عرفا می باشد. همچنین بحثهای نظری درباره مکتب عرفان در این کتاب می باشد. شیوه نثر و نگارش ابوعلی هجویری در آثار خواجه عبدالله انصاری ادامه یافته است. این اثر بعدها به عنوان منبعی ارزشمند در اختیار عطار در نگارش تذکره الاولیا و جامی در نگارش نفخات الانس قرار گرفته است.

 

250px Kashf ol mahjoob

 

در باب آداب سماع در این کتاب چنین میخوانیم :

بدان که شرط ادب سماع آن است که تانیاید نکنی و مر آن را عادت نسازی دیر به دیر کنی تا تعظیم آن ازدل بنشود و باید تا چون سماع کنی پیری آن‌جا حاضر باشد و جایی از عوام خالی و قوال بحرمت و دل از اشغال خالی و طبع از لهو نفور و تکلف از میان برداشته. و تا قوت سماع پیدا نیاید شرط نباشد که اندر آن مبالغت کنی. چون قوت گرفت شرط نباشد که آن از خود دفع کنی مر وقت را متابع باشی بدانچه اقتضا کند. اگر بجنباند بجنبی و اگر ساکن دارد ساکن باشی و فرق دانی کرد میان قوت طبع و حُرقت وجد.

باید که مستمع را چندان دیدار باشد که وارد حق را قبول تواند کرد و داد آن بتواند داد و چون سلطان آن بر دل پیدا شود به تکلف آن از خود دفع نکند و چون قوت گرفت کم شود به تکلف جذب نکند.
و باید که اندر حال حرکت از کس مساعدت چشم ندارد واگر کسی مساعدت نماید منع نکند و اندر سماع کس دخل نکند و وقت را نبشولد و اندر روزگار او تصرف نکند و مر او را بدان نیت او نسنجد که اندر آن بی برکتی بسیار باشد. و باید که قوال اگر خوش خواند نگوید که خوش می‌خوانی و اگر ناخوش و ناموزون گوید و طبع را خارج کند نگوید بهتر خوان و به دل بر وی خصومت نکند و وی را اندر میانه نبیند. حوالهٔ آن به حق کند و راست شنود. و اگر گروهی را سماع گرفته باشد و وی را از آن نصیب نباشد که به صَحْوصَحْو خود اندر سُکْر ایشان نگرد باید که به وقت نیازمند باشد و مر سلطان وقت را تمکین کند تا برکات آن بدو رسد.
و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام آن دوست‌تر دارم که مبتدیان را به سماع‌ها نگذارند تا طبع ایشان بشولیده نشود؛ که اندر آن خطرهای عظیم است و آفتِ مهینِ آن، آن است که زنان از بامی یا از جایی به درویشان می‌نگرند اندر حال سماع ایشان و از این مر مستمعان را حجاب‌های صعب افتد و یای یکی از احداث در میان ایشان باشد؛ از بعد آن که جهال متصوّفه این جمله را مذهب ساخته‌اند و صدق معنی از میان برداشته.

باب جود و سخا:

... و یافتم که اندر نشابور مردی بازرگان بود که پیوسته به مجلس شیخ بوسعید بودی. روزی شیخ از بهر درویشی چیزی خواست. این مرد گفت: من دیناری داشتم و قراضه‌ای. اول خاطر مرا گفت: دینار بده. و خاطر دیگر گفت: قراضه بده. من قراضه بدادم. چون شیخ فراسر سخن شد، از وی بپرسیدم که: «روا باشد که کسی حق را منازعت کند؟» گفت:تو منازعت کردی، که وی گفت: دینار بده، تو قراضه بدادی.

و نیز یافتم که شیخ ابوعبدالله رودباری رحمه الله به خانهٔ مریدی اندر آمد وی حاضر نبود. بفرمود تا متاع خانه وی را به بازار بردند. چون مرد اندر آمد بدان خرم شد به حکم انبساط شیخ؛ اما چیزی نگفت و چون زن اندر آمد آن بدید اندر خانه شد و جامهٔ خود جدا کرد و اندر انداخت و گفت:این هم از جملهٔ متاع خانه است و همان حکم دارد.» مرد بانگ بر وی زد که: «این تکلف کردی و اختیار. زن گفت:ای مرد، آن‌چه شیخ کرد حق کرد. باید که ما تکلف کنیم تا جود ما نیز پدیدار آید. مرد گفت:بلی ولیکن چون ما شیخ را مسلم کردیم آن از ما عین جود بود.
و جود اندر صفت ادبی تکلف بود و مجاز و پیوسته مرید باید که ملک و نفس خود را مبذول دارد اندر موافقت امر خداوند و از آن بود که سهل بن عبداللّه رضی اللّه عنه گفتی: الصّوفیُّ دمُهُ هَدَرٌ و مِلکُهُ مُباحٌ

کتاب-کشف-المحجوب
 

کشف المحجوب

کشف المحجوب نوشته علی بن عثمان هجویری

tellphon karaketab