نمونه ای از نثر کتاب کشف الحقایق:
... ای درویش! هر که طلب وجود می کند به آن می ماند که در حکایت آمده است که ماهیان، روزی در دریا جمع شدند و گفتند که ما چندین گاه است که حکایت آب و صفات آب می شنویم و می گویند که هستی و حیات ما در آب است وبی آب، حیات و بقای ما محال است بلکه حیات جمله چیزها از آب است و ما هرگز آب را ندیدیم و ندانستیم که کجاست.
اکنون بر ما لازم است که دانایی طلب کنیم تا آب را به ما نماید یا به تحقیق خبری بدهد که در کدام اقلیم است تا اگر ممکن باشد به آن اقلیم رویم و آب را ببینیم. چون به خدمت دانا رسیدند و طلب آب کردند، دانا فرمود:

ای در طلب گره گشایی مرده

با وصل بزاده از جدایی مرده

ای بر لب بحر تشنه در خواب شده

وی بر سر گنج از گدایی مرده

و این از آن جهت بود که ماهیان به غیر از آب چیز دیگر ندیده بودند، لاجرم آب می دیدند و نمی دانستند که چیزها به اضداد روشن و هویدا گردد

برای خرید کتاب کشف الحقایق اینجا کلیک نمایید