درباره کتاب شدن اثر میشل اوباما:
کتاب شدن به نویسندگی میشل اوباما، بانوی اول پیشین آمریکا، کتابی شرح حالی است.
اینجا برای اولین بار میشل اوباما، سال های اولیه ازدواجش را به عنوان مبارزه ای برای برقراری تعادل بین کار و خانواده اش با شغل سیاسی همسرش توصیف می کند که به سرعت در حال حرکت است.
او ما را به درون مناظره های خصوصیشان میبرد که اگر همسرش برای رفتن به سوی ریاست جمهوری اقدام کند، نقش بعدی خودش به عنوان تصویری مشهور ولی دور از نکوهش در خلال کمپین همسرش چه باشد.
خاطرات به زیبایی و با طبع شوخ خوب و رک گویی غیر معمول داستان سرایی شده.
او شرح واضحی از پشت صحنه تاریخ خانوادگی و فرودش به محل توجه جهانی و نیز زندگیشان در کاخ سفید در طول هشت سال ارائه می دهد.
شدن ما را به درون آشپز خانه های آیوا و سالن های رقص باکینگهام، درون لحظات قلب گیر اندوه و جهندگی ای عمیق می برد. همچنان که او می کوشد که موثق زندگی کند و از قوای شخصی اش و از صدایش در جهت در خدمت دسته ای از ایده های بالاتر استفاده کند، ما را به درون شکلی از یک ضمیر فوق العاده و پیشرو از تاریخ می برد، او در بیان داستانش با صمیمیت و چیرگی برای خوانندگان این چالش را بوجود می آورد که ’ما کی هستیم و میخواهیم چه کسی بشویم’
میشل اوباما سعی داشته نشان دهد انسانهایی با ملیت آفریقایی-آمریکایی که سیاه پوست هستند، چگونه با زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند. از آرزوها و اشتباهاتشان حرف میزند؛ اما سرانجام دوست دارد نشان دهد گذشته ی سخت یا مشکلات موروثی را میتوان به تدریج به کمالات نزدیک کرد و از آن شخصیتی بزرگ ساخت.
این کتاب در سال ۲۰۱۸ منتشر شد و در مدت ۱۵ روز دو میلیون نسخه در آمریکا و کانادا فروش داشت و همین باعث شد به پرفروشترین کتاب سال آمریکا تبدیل شود. میشل اوباما با استفاده از شیوهای روا تجربیاتی را بیان میکند که شخصیت او را از دوران کودکی در منطقهای فقیرنشین در شیکاگو تا زمانی که به بانوی اول آمریکا تبدیل شد، شکل میدهد. این کتاب شرحی است از موفقیتها و ناکامیهای او در زندگی شخصی و عمومی.
قسمتی از جملات کتاب:
«با هر دری که به روی من باز شد، من نیز سعی کردم درهایی را به روی دیگران بازکنم. این حرفی است که میخواهم به عنوان سخن آخر به شما بزنم: بیایید دلهایمان را به همدیگر نزدیک کنیم، شاید فقط آنموقع بتوانیم ترس خود را از بین ببریم، قضاوتهای اشتباه خود را کاهش دهیم و دست از تبعیض و کلیشههایی بکشیم که بیهوده بین ما تفرقه انداختهاند. شاید اینگونه بهتر بتوانیم وجه تشابههایمان را به آغوش بکشیم. مهم نیست که کامل نیستید، مهم نیست که درنهایت به کجا میرسید. قدرت یعنی اینکه به خودتان اجازه بدهید شناخته و شنیده شوید. باافتخار داستان منحصربهفرد خود را تعریف کنید و صدای واقعی خود را فریاد بزنید. بزرگواری یعنی اینکه برای آشنا شدن با دیگران و شنیدن داستانهای آنها مشتاق باشید. ازنظر من، اینگونه است که ما، ما میشویم.»