ابداع مورل، اثر نویسنده و شاعر و روزنامه نگار آرژانتینی، آدولفو بیوئی کاسارس، همانند دیگر نوشته ی او در ژانری علمی تخیلی است. بیوئی، با علاقه اش به نویسندگی و آشنایی او با بورخس، نویسنده و شاعر مشهور آرژانتینی که از برجسته ترین نویسندگان معاصر شناخته می شود و تاثیر او بر بیوئی، به خلق اثری انجامیده که بورخس، خود در مقدمه ای که برای کتاب می نویسد اظهار دارد که :
در ادبیات اسپانیایی، نمونه آثار مبتنی بر تخیل معقول، انگشتشمار یا حتی میتوان گفت، نادر است.
آثار قدیمیتر، پر از تلمیح و اغراق در مورد موجودات افسانهای و در مواردی هم، نوشتههایی ناپیوسته و ساده هستند. کتاب ابداع مورل (که عنوانش اشارهای آشکار به مورو، و یک شخصیت داستانی دیگر و مخترعی در یک جزیره دارد) ژانری جدید را وارد سرزمین و زبان ما کرده است.
درباره جزئیات طرح و پیرنگ اثر با نویسنده آن بحث کردهام و آن را بازخوانی کردهام. قرار دادن آن در ردیف آثار کامل، نه اغراق است و نه سخنی ناسنجیده.
داستان کتاب، روایت گریز مرد مجرمی به یک جزیره است که در پی این گریز حوادثی رخ می دهد. قهرمان بی نام کتاب در این جزیره دور افتاده که در گذشته تحت آبادانی افرادی قرار گرفته و اکنون کلیسا و موزه و استخر جزعی از آبادانی های گذشته او به حساب می آیند، مدتی به سکونت می پردازد.
در این جزیره، در باور مردم بیماری ناشناخته و لاعلاجی شیوع پیدا کرده که در عرض دو هفته انسان را به کام مرگ می کشاند و کتاب در بیان و وصف این بیماری چنان بیان می کند که بیماری ابتدا به سطح خارجی و سپس بخشهای داخلی بدن آسیب میزند و آنها را از بین میبرد. بر اثر این بیماری، ناخن انگشتان دست و پا کنده میشود، موی سر آدم میریزد، پوست بدن و همچنین قرنیههای چشم نابود میشود و ظرف یک یا حداکثر دو هفته، بدن از حرکت باز میماند. با چنین توصیفاتی در باور عوام، کسی پایش را هم با این جزیره نمی گذارد و مجرم داستان، این جزیره را بعنوان بهترین مکان را برای گریز خود اتخاذ می کند.
با اندکی سپری وقت در این جزیره، او به طور ناگهانی با عده ای در آن جا مواجه می شود و سعی در پنهان کردن خود از چشم آن ها می کند. او با بروز عشقی که نسبت به زنی از میان این جمعیت در خود احساس می کند و به این دلیل سعی در برقراری ارتباط با او دارد، در می یابد که گویی به چشم آن ها دیده نمی شود و حوادث بعدی رخ می دهند.
در قسمتی از مقدمه مترجم در جهت توضیح کتاب آمده است:
آدولفو بیوئی کاسارس، یکی از آن جهان های ممکن را که پل ریکور، اندیشمند فرانسوی، همواره از آن یاد می کرد، در رمان خود خلق کرده است. در این جهان ما از عالم واقعیت به عرصه خیال پرتاب می شویم، اما نه بدان گونه که در آثاری از این دست شاهد بودیم.
داستان کاسارس، ساختاری دقیق و منظم دارد که اساس آن به همان اندازه واقعی است که خیالی. چنان واقعی که در ممکن بودن آن شک نمی توان کرد و چنان خیالی که در داستانی بودن آن. نویسنده واقعیت و خیال را در وضعیتی دیگر کنار هم می نشاند و از آن جا به مقوله جاودانگی می رسد و همچنین عشق؛ صورتی دیگر از عشق که در عین غیاب حضور دارد.