چشمهایش
بزرگ علوی نویسنده ی مشهور ایرانی متولد سال ۱۲۸۲در تهران است،بزرگ علوی در خانواده ای روشنفکر و همچنین سیاسی بزرگ شده زیرا مادرش نوه ی آیت الله طباطبایی و پدربزرگش از اولین نامزد های نماینده ی مجلس بوده.او به آلمان برای تحصیل رفت و وقتی تحصیلاتش تمام شد به ایران بازگشت و در گروه تقی ارانی که افکار مارکسیستی داشتند عضو شد.
او در کنار صادق هدایت سردبیر مجله ی پیام نو شد و به دلیل حمایت از حقوق مردم و افکار سیاسی از تین سمت برکنار شد و به زندان رفت.
رمان چشمهایش از مشهورترین و برترین رمان های ایرانی است که اکثر کتاب دوستان این رمان را خوانده اند و این رمان با این که قدیمی است ولی به زبان الان هم بسیار نزدیک است.بعد از نوشتن این کتاب بود که بزرگ علوی نامش در همه جا پیچیده شد.
چشمهایش در مورد مرگ استاد ماکان است که از زبان ناظم مدرسه گفته میشود و او در موزه ی هنر مسئول بازجویی از زنی به نام فرنگیس است.در این رمان فضای سیاسی و جایگاه زن در آن دوره را نشان داده است.استاد ماکان از استاد های روشنفکر است که مدتی را در تبعید سپری میکند و به طرز مشکوکی میمیرد.برخی میگویند که او از عشق زنی مرده است و برخی میگویند او بخاطر عشق به زندگی مرده است.
استاد ماکان نیز نقاش بوده است و او نقاشی مردم عادی را میکشید و از وزیران و سیاستمداران بیزار بود و حتی مقابل وزیری که از آثار وی تعریف و تمجید کرد نیز سر تعظیم فرود نیاورد.
مشهور ترین تابلو ی این استاد تابلوی چشمهایش است که نویسنده آن را به تابلوی مونالیزا که پر از رمز و راز است تشبیه کرده است.این تابلو در مدرسه میباشد و بعد از مرگ این استاد روزی زنی به دیدن تابلو میرود و آقا رجب به آقای ناظم میگوید که این چشم ها متعلق به این زن میباشد و داستان اینگونه ادامه میابد.خرید کتاب چشمهایش اینجا کلیک نمایید.


بخشی از کتاب

به چه قصد این صورت را ساخته بود؟ آیا بدین منظور
که از غربت پس از مرگش هدیه ای برای معشوقه اش فرستاده و بدین وسیله وفاداری و دلدادگی خود را بروز داده باشد؟

یا اینکه می خواسته به زنی که با چشم هایش او را اسیر کرده بود بگوید که من تو را شناختم به طوری که خودت نتوانستی خویشتن را بشناسی، و من میدانم تو باعث شدی که من امروز زجر بکشم.

شاید هم می خواهد بگوید: ای چشم ها، اگر صاحب شما با من بود من تاب می آوردم و کامیاب می شدم.

دانلود کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی