معرفی کتاب قاضی و‌ جلادش اثر فریدریش دورنمات

رمان قاضی و جلادش توسط فریدریش دورنمات نوشته شده که نمایشنامه و رمان هم مینویسد و شهرت زیادی دارد و اهل سوئیس است.این کتاب و رمان سوءظن در سالهای هزار و نهصد و پنجاه تا هزار و نهصد و پنجاه و دو نوشته گردیده اند.مشکلات مالی،به سبب اینکه دورنمات و زنش مریض بوده اند باعث شد که نویسنده این ۲ کتاب را بنویسد و این کتابها سر آغاز نوشتن کتابهای دیگری در حوزه ادبیات پلیسی گردید.

قسمتی از کتاب:هنگامی که دورنمات با پانصد فرانک پول به عنوان پیش قسط برای این دو کتاب به خانه رفت زنش خیال کرد که این پولها را از جایی برداشته است.اما دورنمات اعتراف کرد که دیگر هیچ ناشری وجود نداشت که بهش تلفن نکرده باشم و رمانی را که ننوشته بودم به او پیشنهاد دهم!

این کتاب قصه پلیسی و زیبایی است که با کشته شدن یک نیروی پلیس که اشمید نام دارد و جز با نظم ترین و زبده ترین نیروهای جوان بود آغاز میشود و پس از این جریان تفحص شروع میشود و قهرمان قصه که اصلا به قهرمان قصه های پلیسی شباهت ندارد به رمان وارد میشود یک بازپرس سالخورده که مریض است و برلاخ نام دارد که واپسین روزهای عمرش را میگذراند.با اینکه برلاخ چهره اش شبیه قهرمانها نیست ولی یک افسر ماهر و حرفه ای است و هم چنین مافوق افسر مقتول اشمید هم است.

 

در قسمت دیگری از رمان درمیابیم که بازرس در زمان قدیم در منزلی با مردی یک شرط شگفت انگیز میبندد که زندگی هر دو نفرشان را دچار تغییر میکند.

فردی که مافوق کار کشته با وی شرط بندی را انجام داده بود گاستمان نام داشت فردی که در پناه سیاست و مقام جرم های بیشمار و پستی مرتکب شده و هنگام بستن شرط مامور برلاخ با بیان این عبارت که بشر یک مهره و بازیچه نیست که مجرمان بتوانند جابجایش کنند و همه مجرمان بالاخره رسوا میشوند.

و با وی شرط بندی میکند که بالاخره وی را به دلیل کارهایش مجازات میکند و در ادامه رمان قاضی و مامور از یک واقعه شگفت انگیز با خبر میشوند و....در هنگام خواندن قصه فضاسازی زیبا،و مناسب با محتوایی که نویسنده برگزیده بود را مشاهده میکنیم و فریدریش دورنمات به معنای واقعی در این رمان یک فضای سرشار از ترس،امیدواری،و مردن و زندگی کردن به وجود آورده است.