معرفی کتاب مردی که می خندد اثر ویکتور هوگو:
ویکتور هوگو یکی از تاثیرگذار ترین و نام آمور ترین شاعران فرانسوی و جزو بزرگترین نویسندگان قرن هجدهم است. مردی که می خندد از برجسته ترین آثار هوگو شناخته می شود.
داستان کتاب، معاصر با سال های زندگی نویسنده رخ می دهد، زمانی که با انتشار خبری از تصویب یک قانون در جهت حمایت از کودکان، سیه روزی آن ها بیشتر می شود. گیوم سوم برای مقابله با گروه های مردم آزار کمپراشیکوس که کودکان را می دزدیدند و از کودکان دیگران بهره کشی می کردند، قانونی با موافقت پارلمان انگلستان وضع می کند که این دسته ها را تحت پیگرد قرار دهند.
از این رو هر گروهی که در کشور با خود کودکانی به همراه داشت، سریعا مورد سوظن کلانتران قرار می گرفت و بر تن این مردم همواره ترس چیره بود. وضع این قانون، با آن که باعث شد این اشرار از انگلیس بگریزند و بساط بهره وری خود را از آن جمع کنند و کودکان یتیم بسیاری نجات یابند، اما نابسامانی ها و ترس و وحشت بسیاری را برای بی خانمان ها به همراه داشت و توقیف و تفتیش های دسته جمعی رایج شد.
در این زمان گروه های کمپراشیکو، کودکان اسیر کرده خود را یا عمداً گم می کردند و یا جا می گذاشتند تا کودکی با آن ها نباشد و به راحتی قابل تشخیص نباشند بنابراین با وجود خطراتی که کودکان برایشان بوجود می آوردند، برای فرار هیچ کودکی را سوار بر کشتی همراه خود نمی کردند.برای خرید کتاب مردی که می خندد اینجا کلیک نمایید.


ماجرای کتاب حول زندگی یکی از همین کودکانیست که کمپراشیکوها جا می گذارند و او را در برف و سرما تنها در تقابل با سرنوشت خود رها می کنند.
داستان کتاب، روایت پسر نجیب زاده و امیر زاده ایست که وقتی طفلی کوچک بوده، ربوده می شود؛ کودک ناتوان تحت عملی وحشیانه صورت و چهره خود را از دست می دهد و عده ای زخم هایی روی صورتش می نهند که شبیه به لبخندی دائمیست اما سیمای دلپسندی ندارد. او اکنون که از چنگال منفور اشرار رهایی یافته، رهسپار سرنوشت خویش است و در این راه، مسبب نجات دختر بچه ای از سرما و گرسنگی می شود که به دلیل سرما نابینا شده و از آن پس با او زندگی را می گذراند. آن ها سختی های زیادی را از سر می گذرانند و چهره خاص و ویژگی های ظاهری پسر باعث می شود آن ها به برگزاری نمایش در بین مردم می گرایند و به سرعت نامشان در بین مردم طنین انداز می شود. زمانی که هویت اصلی پسر شناخته می شود و او در می یابد که جزو خاندان درباریست، او در بین اشراف جملاتی را می گوید که به از بندهای مطرح کتاب است:
اى قدرتمندان احمق، دیدگان خود را بگشایید. من مجسم ‏کننده‌ی همه چیزم کشیشان، اشراف، شاهزادگان به هوش باشید، مردم به ظاهر خندانند و باطناً رنج میبرند، من سمبول مردم هستم ولی به شما می گویم که مردم به خود می آیند.

دانلود کتاب مردی که می خندد