مولفه های یکسان در مورد آثار چخوف کم نیست، چرا که اغلب آثار او به شکل عجیبی واقعی هستند و در بستری از روزمرگی های آشنا و پرسوناژهایی بسیار عادی بیان می شوند. چیزی که اجرا، نقد و حتی تعریف کردن آنها را به کاری دشوار بدل میکند. این تنها از عهده نویسنده قهاری چون چخوف بر می آید که در عین سادگی، بسیاری از مفاهیم انسانی و اجتماعی را بیان میکند و حتی گاهی به بیان عقاید سیاسی خود و دفاع از آنها در نمایشنامه هایش نیز دست می زند. ولی با اینحال خط سیر داستان در نمایش های چخوف اغلب خطی افقی و بدون ضربان و تنش است و یکی از دلایلی که به چخوف نویسنده داستانهای بدون اتقاق می گویند نیز همین است.

معرفی کتاب دایی وانیا

 

داستان دایی وانیا در یک ملک روستایی و مزرعه مانند اتفاق می افتد که مالک آن شخصی به نام پروفسور سربریاکوف است. پروفسور که پس از به ارث بردن زمین از همسر درگذشته اش با زنی جوان ازدواج کرده است، به مدد این مال باد آورده زندگی بدون دغدغه ای را میگذراند. سایرکسانی که در کنار آنها زندگی میکنند دختر پروفسور از همسر اولش،سونیا و نیز برادر همسر اول او یعنی وانیا هستند. کسانی که بخش بسیاری از مسئولیت اداره امور مزرعه و رسیدگی به کارهای آن را به عهده دارند و نصیبشان از این تلاش مقرری ناچیزی است که از پروفسور دریافت می کنند. همین توضیح کوتاه کافی است تا فضای شکل گیری داستان و هدف نویسنده از نگارش داستان روشن شود. چخوف که شخصیت های اصلیش را از قشر ضعیف داستان انتخاب می کند و خود را در کنار آنها میبیند و به مدد داستان خواننده را به محق بودن آنها قانع میکند. اندیشه های سوسیالیستی او در این داستان نیز به وضوح به چشم می آیند و او قشر سرمایه دار را با خصوصیاتی که او در این داستان برای آن پرداخته است، بدون توانایی، سودجو ، متظاهر و بی اهمیت به زندگی پایینتر از خویش نشان میدهد و برای نمایش این جنبش عمومی و یا حتی جهانی، آن را در ماکت کوچک یک خانواده پنح نفره بیان میکند. این طبقه که سرمایه و دارایی خود را به شکلی کاملا نمادین از شخصی دیگر گرفته است و در واقع در این داستان با به ارث بردن آن از همسر سابقش و استثمار برادر او، این را نشان می دهد که دارایی های قشر کارگر است که در لیست اموال سرمایه داران است و آنها به مدد این چپاول و به قیمت ناآرامی زیردستان است که در آرامش به سر میبرند. روابط سست بین آنها و نیز ارتباطها و تمایلات بعضا پنهانی در این داستان نشان از پایه های سست و در حال ریزش این طبقه محکوم به فناست، که همین ها تنش های میان شخصیت ها را ایجاد میکند. این تنش در جایی به اوج میرسد که پروفسور تصمیم به فروش ملک میگیرد. فروش ملک برای او به معنی فروختن یک زمین است ولی برای دایی وانیا یعنی قطع آخرین شاهرگ حیاتی زندگی او.

آنتوان چخوف در نهایت از یک طرف،با بازگرداندن پروفسوربه شهر و از طرف دیگر با به حال خود گذاشتن‌ دایی وانیا و سونیا، بین این دو قطب متضاد و جمع ناشدنی فاصله می اندازد و موقعیت را به ظاهر آرام‌ نگه می‌دارد. آرامشی که ابستن تغییری بزرگ است . ولی همین ارامش نسبی نیز سرشار از معنی استپ.این طبقه بالاست  که همیشه راهی بری فرار از هر وضعیت ناخوشایند میابد و در واقع حق انتخاب دارند. اما وانیا و سونیا همانند بردگانی اسیر که راه نجاتی ندارند، در همان وضعیت و حتی تا حدی بدتر می‌مانند. بدتر از این جهت که پیش از این درگیریها آنها خود را اشخاصی تعیین کننده در این زندگی می دانستند ولی با این تنش های ایجاد شده به آنها یادآوری شده است که آنها تنها کارگرانی ساده هستند با مسئولیتی ناچیز و تمامی تصمیم ها و حتی زندگی آنها در داستان کسان دیگری است. آنان چون‌ راه نجات را در بیرون نمی یابند ،به درون خود برمی‌گردند و با توسل و تسلی و انگیزه‌های روحی و روانی‌ دردها و رنج‌های برآمده از جبر محتوم زندگی و سرنوشتشان را تسکین می‌دهند. تسکینی از روی ناچاری ...