مزاياى منزوى بودن
نوشته ى استيون چباسكى
انتشارات ميليكان

چارلى حالا در آستانه ى ورود به دبيرستان و جوانى است. او با مشكلات زيادى دست و پنجه نرم ميكند. مشكلات روحى، افسردگى، مرگ خاله اش و خودكشى تنها دوستش.
چارلى در ٢٥ اوت ١٩٩١ شروع به نوشتن نامه ميكند تا تمام زندگى خود را براى دوست خيالى خود تعريف كند و شروع يك سال از دوران دبيرستانش را مينويسد. نوشته هاى او تا ٢٣ اوت ١٩٩٢ به طول مي انجامد.
و اينگونه است كه كتاب " مزاياى منزوى بودن" از قلم استيون چباسكى، نويسنده و كارگردان آمريكايى، متولد ميشود.
نويسنده سعى دارد با نامه نگارى هاى چارلى به دوست خيالى خود، ريتم منظمى از داستان را روايت كند و از جزييات زندگى، روابط با خانواده، بحران هاى سنين نوجوانى، فرهنگ، عشق، مسائلى مثل برونگرايى و درونگرايى و ديگر تفكرات نامتعارف اين سن حساس سخن بگويد.
چارلى سال اول دبيرستان خود را با مشكلات و آسيب هاى عميق روحى شروع ميكند. در ابتدا با دو دانش آموز سال اخرى به اسم پاتريك و خواهر او سم، اشنا ميشود و به واسطه ى اين دوستى تجربيات متفاوتى را به زندگى خود وارد ميكند و تمامى اين تجربيات به زيبايى در اين كتاب آمده است. بعد از اتمام سال و رفتن دو دوستش به شهرى ديگر، چارلى دوباره درگير انزوا و كابوس هايش ميشود. كابوس هايى كه دليلش را نميداند. او چند مدت در بيمارستان بسترى ميشود تا براى حالات عجيبش راه درمان پيدا كند.
در آخر كتاب ، وقتى كه سم و پاتريك به ديدن چارلى ميايند به دل جاده ميزنند و چارلى كه حالا تجربيات متفاوت ترى به دست آورده و پخته تر و بزرگتر شده است
فرياد ميزند : «در این لحظه قسم می‌خورم که ما بی‌کران هستیم… .»
استيون به خوبى نشان داد كه نياز به هم صحبتى در جوامع امروز، به نياز هاى اساسى ما انسان ها مثل خوراك، پوشاك و مسكن بايد اضافه شود.


اگر كتاب "ناطور دشت" را خوانده باشيد، اين كتاب نسخه ى مدرن كتاب ناطور دشت است.
از آنجا كه استيون چباسكى كارگردان نيز هست،از داستان خود فيلم سينمايى با همين عنوان ساخت، كه دليل پر فروش شدن كتابش هم شد. كتاب مزاياى منزوى شدن مدتها جزو كتاب هاى پرفروش نيويورك تايمز بود.
در بخشى از نامه هاى كتاب آمده :

"مثل همه‌ی صبح‌های بعد از اون شب اول، وقتی از خواب بیدار شدم احساس خستگی می‌کردم، قلبم تپش داشت و نمی‌تونستم خوب نفس بکشم. من و پاتریک وقت زیادی رو با هم می‌گذرونیم. خیلی هم مشروب می‌خوریم. یعنی پاتریک بیش‌تر می‌خوره و من مزه می‌کنم بیش‌تر.
دیدن دوستی که به این روز افتاده و این‌قدر زجر می‌کشه واقعاً سخته. مخصوصاً وقتی‌که هیچ کاری نمی‌تونی بکنی جز این‌که "پیشش باشی". دلم می‌خواد کاری کنم که این وضع تموم شه ولی نمی‌تونم. به همین خاطر سعی می‌کنم هر وقت می‌خواد دنیاش رو بهم نشون بده باهاش باشم."
* مطالعه كتاب به همگى پيشنهاد ميشود
* مخصوصا براى نوجوانانى كه در آستانه ى اين احساسات عجيب و بلند پروازانه هستند.
* اگر دانستن ريتم زندگى يك نوجوان،( متفاوت با فرهنگ زندگى كنونى ما)
مشكلات و نحوه ى برخورد او با معضلات براى شما جذاب است اين كتاب را به شما معرفى ميكنيم.