مدرنیته و اندیشه انتقادی - بابک احمدی
احمدی در این کتاب ایدئولوژی مدرنیسم را همپای نو شدن جوامع اروپایی در طول سده‌ها مقایسه و بررسی می‌کند، یعنی به موازات قدرت یابی جامعه مدنی در برابر دولت قائده مندی زندگی و مناسبات با قانون، اهمیت یافتن فردیت، پیدایش دولت‌های دموکراتیک و مهم تر از همه: همه اینها را تحقق پیروزی خرد انسانی دانستن. خرد آدمی را به مثابه ضابطه‌ای نهایی. او معتقد است زمینی یا دنیایی شدن قوانین استوار به همین برداشت از برتری خرد انسانی بر قوانین سنتی و دینی بود. خرد بود که هم علم را موجه جلوه می داد و هم موقعیت های زندگی اجتماعی را. به گفته مشهورهگل: آنچه عقلانیست واقعی و آنچه واقعی است عقلانی است. این موجه و بخردانه بودن موقعیت اجتماعی و ناگزیر موجود اجتماعی راه مشروع جلوه دادن و نیز تمایز میان افراد را بر اساس طبقه بندی اجتماعی، جنسیت، نژاد و حتی باورها. نقد به مدرنیته در واقع انتقاد به ایدئولوژی خرد باوری است، نقدی که به پیامدها و نتیجه‌های این باور می تازد؛ به علم وعلم گرایی، خرد ابزاری تکنولوژی و ناقد می‌پرسد که ما چگونه می‌توانیم به دقت معین کنیم که برآوردن غریزه‌ای یا نیازی شخصی یا آرزویی خردمندانه است؟ پس ایده عقلانیت را می آفرینیم تا آن همه را توجیه کنیم و مهمتر سلطه اقتدار و شکاف اجتماعی میان افراد را که دراجتماع به فرادست و فرودست تقسیم شده اند.


احمدی درهفت فصل تحت عناوین مدرنیته و بحران، نقد خرد علمی، متافیزیک و تکنولوژی، دیالکتیک روشنگری، مدرنیته ناتمام، دانش و اقتدار و پس از مدرنیته به بررسی سیر تحول مدرنیته در تاریخ و نقد آن می‌پردازد. در فصل آخر به ناقدان پسامدرنیسم می‌پردازد و آنجا بیان می‌کند که آیا آنان از وجه فلسفی شکست خورده اند یا نه. اما همچنان بنیان نقدشان را به یاد می اورد که می گویند این دل بستن به حکم اخلاقی و همگانی تنها چشم بستن بر واقعیت آن تضاد است، واقعیتی که در عمل و نه در پندارهای فلسفه استعلایی امکان نمی‌دهد که آن اصول اخلاق همگانی یافت شود. او همچنین در این میان به مقایسه رویکرد دوگانه به مدرنیته در آثار مارکس و هگل می‌پردازد و آنان را از جهات گوناگون در طول کتاب مقایسه و بررسی و روشن می سازد.