انگار گفته بودی لیلی نوشته سپیده شاملو
توضیحات
شب ها واسه ی من قصه سياوش را تعریف می کردی و من خوابم مي برد. اما قصه « ليلي» را نگفتي. قصه زندان را هم تعريف نكردي ، مي ترسيدي تحمل نكنم؟ از اين يار هم بندت محمود هم چيزي نگفتي. تو نمي گفتي يا من اجازه نمي دادم بگويي؟ مستانه مي گفت آن قدر براي محمود از « ليلي» گفته بودي كه وقتي از زندان آزاد شده ، پيش خانم جان بر نگشته. يك راست رفته دنبال« ليلي» . براي من چرا نگفتي؟ شايد مي ترسيدي حسادت كنم و با « ليلي» تو در بيفتم؟ ولي علي، خودت قضاوت كن من آدم مطمئن تري بودم يا محمود براي از « ليلي» گفتن؟
نظرات
برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.