پریشانی نوشته محمد جهان تیغ
توضیحات
« كاشکی که نامت پرستو بود ، آن هنگام حتما ننه هم دوستت مي داشت . با اين روسري سفيدي كه سر كرده اي ، بيشتر شبيه كبوتر شده اي . اما حيف ! كبوتر كه نمي شود اسم .» داداش اسماعيل دو تا بلال داد دستم و گفت : همين دوتا را كه بفروشيم مي رويم ... بگذار روي آتش .
نظرات
برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.