در کتاب الشامل فی اصول الدین با بهرهگيري از عقل و تفكر عقلي و اعتبار آن در معارف ديني، مسئلهاي است كه از ديرباز در قلمرو انديشة ديني كانون توجه بوده است. در قلمرو اسلامي، مكاتب گوناگون كلامي نه تنها اعتبار عقل و تفكر عقلي را به منزلة منبعي براي رسيدن به معارف ديني به رسميت ميشناسند، بهرهگيري از عقل را در اين زمينه واجب ميدانند. متكلمان براي اثبات اين امر استدلالهايي نيز ترتيب دادهاند. البته دربارة اينكه وجوب نظر از احكام عقلي است يا سمعي، ميان متكلمان عدليه و اشاعره اختلافنظر ديده ميشود مسئلة اصلي اين است كه با توجه به جايگاه ويژة عقل و ادلة عقلي در كلام اسلامي، آيا متكلمان توانستهاند با استدلالهايي متقن و پذيرفتني، اين جايگاه را تثبيت كنند؟ آيا توسل به عقل در اثبات معارف اصلي دين، حكمي عقلي است يا در اينباره بايد به شرع رجوع كرد؟