موضوع مهم و اصلي كتاب توسعه و مبانی تمدن غرب بررسي مفهوم توسعه مبتني بر مباني معرفتي و تاريخي تمدن غرب است. فصول مختلف اين كتاب طي سالهاي ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ به صورت سلسله مقالاتي تحت عنوان «تحقيقي مكتبي در باب توسعه و مباني تمدن غرب» در ماهنامه جهاد به قلم آويني به چاپ رسيدهاست. «توسعه» در فرهنگ امروزي ما شايد از نظر لفظ تازه باشد اما از نظر معنا تازه نيست. اين معنا اگر نخستين سوغات غرب براي ما نباشد، از اولين رهآوردهاي غربگرايي و غربزدگي در كشور ماست. لفظ «ترقي» از اولين كلماتي است كه فرنگرفتههاي ما از نخستين روزهاي آشنايي با غرب براي توصيف آن ديار به كار بردهاند. «ممالك راقيه» ـ كه به معناي كشورهاي مترقي و پيشرفته است ـ با آنكه سالهاست از زبان و فرهنگ عام ما حذف شده، اما هنوز هم در اذهان ما چندان غريب و نامأنوس نيست. براي دريافت معناي توسعه بايد مفهوم اين كلمه (ترقي) را دريافت، چرا كه اصولاً همين انديشهي ترقي اجتنابناپذير بشر است كه مبناي توسعهي تمدن كنوني بشر در ابعاد مادي و حيواني وجود او قرار گرفته است. پيش از آنكه به مفهوم كلمهي ترقي در تفكر غربي بپردازيم، از آنجا كه بسياري از برادران سادهدل مسلمان ما لفظ توسعه يا ترقي را با معناي رشد و تعالي در قرآن مرادف ميگيرند و بر مبناي همين برداشت سادهلوحانه دربارهي انديشهي ترقي و توسعه در اسلام نظر ميدهند، بايد به تحقيق در معناي «رشد» و «تكامل و تعالي» در قرآن بپردازيم. منظور از «توسعه» در جهان امروز، صرفاً توسعهي اقتصادي با معيارها و موازيني خاص است و اگر گاهي سخن از «توسعهي فرهنگي» هم به ميان بيايد مقصود آن فرهنگي است كه در خدمت «توسعهي اقتصادي» قرار دارد. چنانكه وقتي سخن از آموزش نيز گفته ميشود هرگز آن آموزش عام كه ما از اين كلمه ادراك ميكنيم مورد نظر نيست بلكه منظور آموزش متد و ابزار توسعه (در همان وجه خاص) است نه چيز ديگر. دربارهي اينكه ميزان اين توسعهي اقتصادي چيست و چگونه است كه جهان بر اساس اين ميزان خاص به جوامع «توسعه يافته» و «توسعه نيافته» تقسيم ميشود، در فصلهاي بعدي اين كتاب به بحث خواهيم پرداخت. اما عجالتاً به تحقيق در مفهوم اجمالي توسعه ـ كه ايجاد فراخي و رفاه بيشتر در زندگي مادي انسان و پيشبرد او در جهت تمتع هر چه بيشتر از مواهب طبيعي باشد ـ ميپردازيم.