در کتاب دام های اجتماعی اعتماد امری نسبی است و اعتماد کردن به صورت مطلق امر مثبتی نیست. اعتماد کردن و یا بیاعتمادی بسته به اینکه مناسب و یا نامناسب باشد میتواند دارای کارکردهای متفاوت و گاهی متغیر باشد... ...جامعهشناسان کلاسیک مساله اعتماد را در رابطه با نظم اجتماعی و از منظر کلان مورد بررسی قرار دادهاند. مهمترین مساله برای بنیانگذاران جامعهشناسی، اعتماد و همبستگی اجتماعی است، یعنی بدون انسجام و نوعی اعتماد، پایداری نظم اجتماعی غیر ممکن است. فردیناند تونیس از جمله اندیشمندانی است که معتقد است روابط مبتنیبر اعتماد تنها در گمینشافت وجود دارد، و این نوع روابط در گزلشافت با آن شدت وجود ندارد. جورج زیمل با طرح مبادله و بیان منافع پشتسر آن، اعتماد را یکی از مهمترین ضرورتهای مبادله قلمداد کرده است. به اعتقاد او بدون اعتماد عمومی افراد به یکدیگر، جامعه تجزیه میشود. ماکس وبر ضمن تاکید ویژه بر کنش اجتماعی و نیتمندی معانی، معتقد بود منافع موتور کنش هستند و اعتماد همچون ارزشی که در لایههای پسین کنشهاست، میتواند به کمک منافع عملگرایانه ایجاد و مستحکم شود. همچنین امیل دورکیم براساس تئوری مناسک، معتقد است افراد در غلیان ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی از طریق اعمال مشترک و کردارهایی همانند، پایکوبان و غریوکشان به هم نزدیک شده و نوعی همدلی باهم پیدا میکنند و این همدلی و نزدیکی، اطمینان و اعتماد متقابل را ایجاد میکند.