در کتاب انسان و ادیان نیچه گفته است که خدا مرده است ؛ و آندره مالرو گفته ؛ قرن بیست و یکم چه بسا که قرن بی دینی باشد. خواه باور کنیم یا نکنیم که خدایی هست، نکته هایی چون سرانجام هستی، فلسفه زندگی، رنج و ستمهای زندگانی، وآرمان زیدگی پس از مرگ ذهن آدمی را همواره به خود مشغول داشتهاند. هر یک از ما دل خوش میکنیم به این که برایخود یک (فلسفه هستی) بسازیم که بیشتر شان از جریانهای فکری بزرگی مایه میگیرند که بر بشریت گذر کردهاند. وچنین است که میبینیم یکی (دین رها) است، دیگری به یک دین یا یک فلسفه جاافتاده باور دارد، و یکی دیگرجایگاهی بین این دو برمی گزیند. اما در هر حال از هر او تن آدم دست کم یکی به یک، و گاه به چند پروردگار باور دارد.خدا باوری برای بسیار کسان یک شالوده دیدگانی است، و برای کسان بسیارتر یک گزینش فلسفی است که در آنپروردگاری جا دارد بسیار دوردست که وصفش چندان روشن نیست. خدا باوری برای برخی مردم در چارچوب یک دین جا دارد که شریعت آن به روشنی و بی چون و چرا نهاده شدهاست. برای برخی دیگر خدا باوری یک گزینش شخصی و درونی است که هیچ نمایش خارجی ندارد. درهر حالپدیده دین در تمدن انسان جایگاهی برجسته دارد، و در فرهنگ ملتها آثار ژرف نهاده است. درباره هریک از دینها کوهی از کتاب نوشته شده است، که ادعای گردآلوری شیره همه آنها در یک کتاب گزافه خواهدبود. به علاوه روحانیت بیشتر دینها از تصویری که تاریخ از آنها و کاربست آنها به جا نهاده بسیار دور است. مثلامسلمانان و عیسویان تصویری که هریک از دیگری دارند نشان دهنده مردمی است که عقاید خلاف دین خود را تابنمیآوردند و با پیروان دگر دینها مدارا نمیکنند. این یک عیسویت را از خلال دوران پرس و جوی دینی میبیند ون ازجنگهای صلیبی که مسلمانان قربانیان آن بودهاند. و آن یک مسلمانان را مردمی جنگجو و کشورگشا میشناسد که تا(پواتیه)، (وین)، (لپانتو) تاختند و هنوز هم آمادهاند که با ظهور مهدی موعود یا یک رهبر دینی ترس بر دلها نشانند. سیاست مردان بی شک همواره در پی این بودهاند که به سود خود از نیروهای معنوی جامعه بهرهگیری کنند، و بسیاردیده شده است که بزرگان روحانی با قدرت سیاسی سازش کردهاند. از این رو آنچه را که مردان تاریخ نویس رویدادهارا همان گونه که روی دادهاند میآورد، پس آنچه را که مردان تاریخ به نام یک دین یا در پناه یک دین کردهاند به حسابهمان دین مینهد. اگر بنا بر این باشد که دینها را از دست اندازیها و دست کاری هایی که نیروهای سیاسی یا اقتصادی در آنها کردهاندپاک کنیم تا گوهر معنوی نهفته در هر یک از آنها را بشناسیم گزیری نداریم از این که تحلیل تاریخی را تعیین کنندهنگیریم. و این است روشی که در این کتاب به کار بسته شده است. کوشش ما بر این است که عمق و خلص هریک ازجریانهای بزرگ روحانی و مقنوی را نشان دهیم. هدف ما این است که خواننده دریابد که بینان این جریانها برچهارزش هیی است، و در عمل چگونه به کار بسته شده یا میشوند. ملتهای بیگانهای که با آنها سروکار داریم هر یک با(نظام ارزشی) خود زیست میکند. هریک به زبانی خرف میزند که بار تمدنی دیگر را با خود میبرد که در آن پردهها وزیر وبمهای اندیشه جز آن است که ما داریم. رابطه ما با این ملتهای گونه گون بیبشتر رویهای است، و با سنجههایفرهنگی خود درباره آنها داوری میکنیم. پس دریافت ما از ویژگیهای زیست اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها نادرست است. در میان عناصری که یک تمدن را میسازند، دین را نباید نادیده انگاشت. در حقیقت، هر تمدنی یک زیرساخت دینی دارد که به یقین، روشنگر فرهنگ در معنای هرچه گستردهتر این کلمه است. درباره�" هریک از ادیان کوهی از کتاب نوشته شده است، که ادعای گردآوری چکیده�" همه�" آنها در یک کتاب گزافه خواهد بود. هدف این کتاب این است که خواننده دریابد که بنیان جریانهای بزرگ معنوی بر چه ارزشهایی است و در عمل، چگونه به کار بسته شده یا میشود. این کتاب میکوشد هر دینی را آنچنان بنمایاند که یکی از پیروان همان دین در مییابد، و در عین حال، خواننده را برانگیزد که درباره�" انسان و گونهگون بودن انسانها اندیشه کند تا بتواند همنوعان خود را بهتر بشناسد و آگاهانهتر به گزینش بنشیند.