خیلی از مردم اعتقاد دارند که فقط منطقهاي از جهان كه موج سوم را بهطور فراگير تجربه نكرده خاورميانه (به استثناي ايران، تركيه، اسرائيل و لبنان) است (Diamond, Plattner & Brumberg, 2003). اين گفته درخصوص موج دوم نيز صدق ميكند و خاورميانه در موج دوم نيز فقط شاهد بروز تجربهي دموكراسي در تركيه و ايران بود. مطالب فوق سه راه به سوي طرح مسألهي اين كتاب ميگشايند. اول، مفهوم «امواج دموكراسي» افت و خيز و جريان غيريكنواخت بروز و تداوم اين شيوه از ادارهي حكومت در كشورهاي جهان را آشكار ميسازد. هانتينگتون آماري ارائه كرده كه نشان ميدهد تعداد و درصد كشورهاي دموكراتيك جهان در فاصله سالهاي 1922 تا 1990 كم و زياد شده است. بنابراين به صرف آنكه كشوري گذار دموكراتيك را تجربه كند، دموكراتيك شدن آن قطعي نشده است. تاريخ نشان داده كه بازگشت به اقتدارگرايي امكانپذير و گاه وجه غالب تحولات سياسي كشورهاي جهان است. همهي كشورهايي كه از آنها به عنوان محملهاي موج دوم و سوم دموكراسي ياد ميشود، به يك اندازه دموكراتيزاسيون را تجربه نكردهاند. برخي، عليرغم تلاشهاي اجتماعي گسترده، نتوانستهاند اين گذار را موفقيتآميز انجام دهند. برخي ديگر، پس از سقوط رژيمهاي اقتدارگرا، در مرحلهي ايجاد دولت دموكراتيك بازماندهاند. گروهي ديگر عليرغم سقوط رژيم اقتدارگرا و ايجاد حكومت جايگزين، هنوز دموكراسيهايي لرزان و تحكيم نشده1 هستند. تنها كشورهاي معدودي وجود دارند كه از آنها با عنوان دموكراسيهاي تحكيم شده نام برده ميشود. در اين ميان بايد به مواردي نيز اشاره كرد كه رژيمهاي ديكتاتوري پيشين را با حكومتهايي كه سطوح مختلفي از اقتدارگرايي را نشان ميدهند جايگزين كردهاند.