در کتاب مارکس و سایه هایش خوانش تاريخ شوروي در تمام مدت داراي يك گستردگي و رنجش وحشتناك بوده است. رنج و درد كشيدن از آن ، نهفته در جنايت هايي ست كه در كوتاه مدت اگر تاثير بر روح انسان نگذارد حداقل شيطان را به رقص در مي آورد. بايد با صراحت تمام از شوروي انتقاد كرد. استالين همه ي افراد كميته مركزي را درو كرد. ترورتسكي را در سال 1927 از كيته اخراج كرد و در سال 1940 به وسيله يكي از عواملش در مكزيك به قتل رساند. استالين ديگر افراد با سابقه كه در كميته مركزي بودند با وجود همكاري هاي نزديكي كه داشتند به طرفة الحيل وادار به اعتراف مي كرد و در نهايت در دادگاههاي ساختگي به ديار عدم مي فرستاد. روش اصلي او اين بود كه به وسيله ايادي خودش هنگام بازپرسي به اين افراد مي گفت يا بايد به صلاح حزب اعتراف كنيد و يا اگر با مقاومت روبرو مي شد با تهديد به نابودي زن و بچه هايشان آنها را به زانو در مي آورد. اين روش حتي قويترين مردان را به خواري مي كشاند!