در کتاب هنر معلمی یا معلم و شاگرد اصول بسیار مهم و خاص براي آن تهديد كننده سات و با ماهيت تدريس منافات دارد. گيلبرت هايت؛به جاي واژه علم تدريس، واژه هنر تدريس را ترجيح ميدهد و ميافزايد:«...به نظر من اهداف و روشهاي علم را براي افراد انساني به كار بردن خطرناك است؛اگرچه اغلب بهرهگيري از يك اصل آماري براي تبيين رفتارهاي آنان در گروههاي بزرگ و يك تشخيص علمي از ساختار فيزيكي آنان هميشه با ارزش است، اما يك رابطه علمي بين انسانها ناكافي يا شايد داراي حالتي نامطلوب باشد. البته براي هر معلمي ضروري است كه در برنامهريزي كاري خويش و در برخورد با حقايق، دقيق و منظم باشد، اما اين امر، تدريس وي را علمي نميسازد؛تدريس مشتمل بر عواطفي است كه نميتوان آنها را به طور منظم مورد ارزيابي قرار داده وبه كار گرفت و نيز از آنجا كه شاگرد و معلم هر دو انسان هستند، ناكافي خواهد بود.تدريس شبيه ايجاد يك واكنش شيميايي نيست؛بلكه بيشتر شبيه نقاشي كردن يك تصوير يا ساخت يك قطعه موسيقي يا در سطحي پايينتر نظير باغداري يا نوشتن يك نامه دوستانه است. شما بايد قلب خود را در آن روانه كنيد.شما بايد بدانيد كه هر كاري را نميتوان به وسيله فرمولها انجام داد؛در غير اين صورت، ممكن است كار خويش، شاگردان خويش و خويشتن را تباه سازيد...