...آهای انسانهایی كه بر ساحل نشسته اید و خوشحال و خندانيد! يك نفر در آب دارد ميسپارد جان!» به قول مايكل كرلين، گلاور تاريخي را در اين كتاب ارائه ميدهد كه واقعا هولناك است، ولي به دليل معنايي كه سعي ميكند به آن ببخشد جذاب و آموزنده نيز هست. بررسي تاريخي نگرانكننده گلاور نشان ميدهد كه چگونه انسانيتزدايي فردي و جمعي از ديگران، فاصلهگيري كافي از ديگران براي نديدن رنج و محنتشان، تقسيم مسووليت اعمال در ميان جمعي بزرگ و عقلانيسازي فايدهگرايانه و آرمانشهري ميتواند هويت اخلاقي را بفرسايد. كتاب حاضر تلاشي است براي بخشيدن بعدي تجربي به اخلاقيات يا به عبارت ديگر تلاشي براي جمعكردن اخلاق با تاريخ. گلاور در اين كتاب از اخلاق براي طرح پرسشهايي در برابر تاريخ استفاده ميكند و تلاش دارد متقابلا از تاريخ براي ارائه تصويري از استعدادهاي پنهان انسان استفاده كند كه به اخلاقيات ربط پيدا ميكند. سقوط اقتدار دين و زوال باور به خدا سبب شده كه اين مساله براي بسياري از افرادي كه فيلسوف هم نيستند، به مشكلي بدل شود.