در کتاب بحران در اقتصاد جهانی فکر و ذهن اقتصاددان و مورخ مشخصاً با روش هاي متضادي كار مي كند كه تركيب حقيقي از قوت هاي آن ها يعني تركيبي از موشكافي آشكار و دقت عيني باريك بينانه امر نادري است. در اين كتاب، اين دو قوت به طور استثنايي وحدت يافته اند. عريان كردن ساز و كارهاي جهاني كه نه تنها بي ثبات بلكه به نحوي باور نكردني ناعادلانه است، دستاوردي خطير است. ماركس، جانشين شايسته اي خود را يافته است.