مثنوی طاقدیس

موجود
300,000 تومان
برگشت به مجموعه: کتاب شعر

مثنوی طاقدیس نوشته حاج ملا احمد فاضل نراقى
توضیحات

کتاب مثنوی طاقدیس اثر حاج ملا احمد فاضل نراقى 

این کتاب شهر چاپ اول انتشارات امیر کبیر می باشد ...مثنوى «طاقدیس» نوشته طبع و قریحه مرحوم حاج ملااحمد فاضل نراقى، متخلص به «صفائى» است . این منظومه گهربار، شامل مواعظ عارفانه و روحانى، آمیخته به لطایف و ظرایف ادبى است . سراینده خوش ذوق و فاضل این مثنوى بلند، توانسته است بسیارى از احكام و اوامر الهى و فصل‎هایى از مبانى اصول و فروع دین مبین اسلام را با زبان شعر و ذوق در هم آمیزد و بر ملاحت و حلاوت مفاهیم دینى بیفزاید. این مثنوى عرفانى، به جهات فراوانى، شبیه و دنباله‏روى مثنوى معنوى، اثر مولانا جلال الدین رومى است. مرحوم نراقى به شیوه مثنوى مولوى، با نقل حكایات و نكته‏هاى لطیف اخلاقى و عرفانى، بر آن است كه خواننده خود را هر چه بیشتر با معارف دینى و معرفت‎هاى معنوى آشنا سازد. گفتنى است «طاقدیس» كه در لغت به معناى «طاق مانند» است. نام تخت «خسرو پرویز» بوده كه بر آن جمیع حالات فلكى و نجومى نقش بسته است. نراقى، طاقدیس را در چهار «صفه» ترتیب داده است و به همان شیوه مثنوى معنوى، هیچ ترتیب و ترتبى در مباحث و صفه‏هاى آن رعایت نكرده است. انتشارات امیركبیر در سال 1362، اقدام به چاپ این اثر گرانبها كرد و مصحح محترم آن در پایان آن، نمونه‏هایى از غزلیات نراقى را افزود. آنچه در پى مى‏خوانید برگزیده‏هایى از همین چاپ است. غزل از راه وفا گاه ز ما یاد توان كرد گاهى به نگاهى دل ما شاد توان كرد صید دل من لایق تیغ تو اگر نیست از بهر خدا آخرش آزاد توان كرد عالم مگر از ناله به رحم آورم آن دل اى واى! چه با خوى خدا داد توان كرد مستم ز مى عشق چنان كز پى مرگم صد میكده از خاك من آباد توان كرد انصاف كجا رفت ببین مدرسه كردند جایى كه در آن میكده بنیاد توان كرد منماى به زاهد تو ره كوى خرابات این ره نه به هر بلهوس ارشاد توان كرد با غیر صفائیمه من عهد وفا بست دل را به چه امید دگر شاد توان كرد غزل تا میكده باز و مى به جام است كار من خسته دل به كام است‏ در دام كسى فتاده‏ام من كش مرغ حرم، اسیر دام است‏ آن آیه كه منع عشق دارد اى واعظ هرزه‎گو كدام است‏ آن مى كه به دوست ره نماید آیا به كدام نص حرام است‏ دامى كه به راه عشق باشد دیدیم كه دام ننگ و نام است‏ از خانه ما كه باد آباد تا منزل دوست یك دو گام است‏ گفتند بسى فسانه عشق این قصه هنوز ناتمام است‏ گفتم كه دگر دلم سوزان گفتا كه بسوزمش كه خام است‏ در میكده زان شده صفائى كاین مدرسه، منزل عوام است حكایت آن یكى با ماه آمد در جلال كى تو شمع بزم گردون، ماه و سال‏ اى سپه سالار بزم اختران اى تمام اخترانت چاكران‏ از چه در دنبال شمس افتاده‏اى چون كمان سر به خطش بنهاده‏اى‏ از چه افتادستى او را در عقب میر روز است او، تویى سلطان شب‏ آن اگر در روز نورافشان بود عالم از نور تو شب، رخشان بود پیش او گه در خمى گه راستى در فزونى گاه، گه در كاستى‏ داد پاسخ مه به آن اندرزگو باد بر سلطانى تو صد تفو گر نباشد فیض خورشید علا طعنه بر من مى‏زدى نور سها گر نیفكندى به من، او سایه‏اى غیر تاریكى نبودم پایه‏اى‏ گرنه این پرتو به من انداختى كس مرا در آسمان نشناختى‏ نظم عالم از نظام نور اوست چشم خفاشان، ولیكن كور اوست‏ من چه دارم جز سیه رویى دگر رو خدا را، ناصح از من در گذر مناجات اى خدا اى نا امیدان را امید اى ز تو شام سیه، صبح سفید اى ز شوقت گردش این نه سپهر پرتوى از عكس رویت ماه و مهر چشم نرگس از تو مست ور خمار از تو سرو آزاد و لاله داغدار اى صفات ذات و اى ذات صفات اى به تو قائم، بقاى كاینات‏ صبح دولت از افق سر بركشید مهر هستى خیمه بر خاور كشید هر دو عالم بود در خواب عدم‏ پاى تا سر غرق، غرقاب عدم‏ پرتوى از نور به غرقاب زد این همه نقش عجب بر آب زد هر كه از خواب عدم بیدار شد روشنى‏ها دید و در پندار شد جست از خواب آن یكى مسكین به روز بى‏خبر از آفتاب جانفروز كوه و صحرا و در و دیوار دید جمله را آكنده از انوار دید شد گمانش این ضیاء و نور پاك هست از سنگ و كلوخ و آب و خاك‏ اى خدا اى از تو نور كاینات اى ز تو نور ظهور كاینات‏ نور بخش شام تاریك عدم‏ نقش بند تخته لوح و قلم‏ نور عالم پرتو رخسار توست‏ عطرها هم بویى از گلزار توست‏ پرده پندار ما را پاره كن وهم را از كوى ما آواره كن منبع: ویژه‏نامه كنگره بزرگداشت فاضلین نراقى-

 

 

نظرات

برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.