کتاب گوژپشت نوتردام نوشته ویکتور هوگو
هوگو در مقدمه كتاب مينويسد: چند سال پيش نويسنده اين كتاب به هنگام تماشا يابهتر بگوييم ضمن كاوش در كليساي نتردام در يكي از زواياي تاريك برجهاي آن كلمه ANATKH را كه دستي عميقا بر يكي از ديوارها كنده بود مشاهده كرد... كسي كه اين كلمه را بر ديوار برج كليساي نتردام نقش زده بود چندين قرن پيش از جهان رخت بربسته و نوشته او هم بدنبال وي ناپديد گرديده، پايان عمر كليسا نيز بسيار نزديك است.كتاب حاضر درباره سنگ نوشته مزبور به رشته تحرير در آمدهاست. در پاريس قرن پانزدهم، دختر كولي جوان و زيبايي بنام اسمرالدا به همراه بز باهوش خود جالي ميرقصيد و برنامه اجرا ميكرد. كلود فرولو، رييس شماسهاي نتردام و راهبي كه نفس شكنجه اش ميدهد در نهان عاشق اسمرالدا شدهاست، او سعي ميكند با كمك كازيمودو، ناقوس زن گوژپشت و بدشكل نتردام اسمرالدا را بربايد، ولي با دخالت كاپيتان فوبوس دوشاتوپر ناكام ميماند و كازيمودو دستگير ميشود. كازيمودو را در ميدان اعدام با شلاق مجازات ميكنند و تنها اسمرالدا كه قلبي مهربان دارد به او كمك ميكند و جرعهاي آب به او ميدهد...