پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

بچه هالیوود

موجود
100,000 تومان
برگشت به مجموعه: کتاب سینما و تئاتر

بچه هالیوود نوشته رابرت پریش
توضیحات

کتاب بچه هالیوود اثر رابرت پریش ترجمه پرویز دوائی

شاید به موجب در بین خواندنی ها چیزی زیباتر و جذاب تر و جالبتر از خواندن خاطرات نباش دو به خصوص اگر نویسنده صادقانه و صمیمی رفتار کند. در این میان ، رابرت پریش ، بچه هالیوود شاید یکی از نمونه ای ترین این آثار باشد که درباره سینما نوشته شده. کتابی لذت بخش که به راحتی حتی می تواند خواننده ای را که به سینما علاقه ندارد با خود همراه کند. رابرت پریش در این کتاب به زیبایی مانند یک قصه گوی ماهر درباره سینما ، ارتباطش با آن ، احساسات و هر آنچه که در جلو و پشت پرده سینما دیده سخن می گوید، ما را به حال و هوای هالیوود در سال های آغازین می برد و با جذابیت و بیان جزئیاتی که به درستی انتخاب کرده به ما می گوید که او چطور رابرت پریش و هالیوود چطور هالیوود شد. ... ...اندکی بعد از گرفتن جایزه اسکار ، منشی جان فورد تلفن کرد و گفت که فورد مرا به نهار دعوت کرده است... سایر مهمانان عبارت بودند از جان وین ( هنرپیشه مورد علاقه جان فورد ) ، مریان سی کوپر( تهیه کننده مورد علاقه فورد ) و رابرت وایز ( کارگردان ). ... بعد از نهار بلند شدم که بروم ولی فورد زیر لب گفت : - تو بمان ، مطلبی است که باید بهت بگویم. وقتی که تنها شدیم پرسید: - الان کجا زندگی می کنی؟ گفتم : - در یک آپارتمان بیست متری در دره سان فرناندو. لبخندی زد و یکی دو دقیقه ای را به روشن کردن پیپش گذراند. بعد پیپ را کنار گذاشت و به جای آن در زیر سیگاری شروع کرد چند دقیقه ای به دنبال یک ته سیگار برگ گشتن . این کار که تمام شد ، عاقبت گفت: - شنیده ام اسکار گرفته ای. گفتم : - بله. سیگار را روشن کرد و گفت: - من هفت تا گرفته ام. هر چه در جواب این حرف می گفتم ، بی بدبانه و حقیر بود. در واقع فورد تا آن زمان برای کارگردانی سه تا اسکار گرفته بود ( خبرچین ( 1935) ، خوشه های خشم ( 1940) ، چقدر دره من سر سبز بود ( 1941) ). در هیچ کدام از مراسم دریافت جایزه شرکت نکرد و بعدها به عنوان توضیح گفت : « یک بار رفته بودم ماهیگیری ، یک بار جنگ بود و یک بار هم پاتیل بودم.» علاوه بر این ، برای فیلم نبرد مید- وی در 1942و فیلم هفتم دسامبر در 1943 هم اسکار گرفته بود که جمعا می شد پنج تا ولی تعداد زیادی هنرپیشه و فیلم بردار و آهنگ ساز و تدوینگر و... هم زیر دست او اسکار گرفته بودند و این در مجموع شاید بهش حق می داد که بگوید هفت تا اسکار برده است. خیال نداشتم سر یکی دو تا اسکار کم یا زیاد باهاش بحث کنم . او استحقاق تمام جوایزی را که گرفته و نگرفته بود داشت. به حرفش ادامه داد: - در خیابان هیل ، بین خیابان پنچم و ششم کافه ایست که اگر بروی و اسکارت را به آنها بدهی و پانزده سنت هم سر بدهی ، یک فنجان قهوه بهت می دهند. حالا منظورش را می فهمیدم ولی باز نمی دانستم چه باید گفت. ناچار تنها چیزی را که به نظرم رسید به زبان آوردم. پرسیدم: - نشانی این کافه را دارید؟ گفت: - نه ولی اسکارها را دارم ، که هیچ معنی و اهمیت خاصی ندارند. مهم این است که آدم به کار ادامه بدهد و کار هم فقط موقعی که در حال انجامش هستی ، اهمیت دارد. متوجهی؟ گفتم : بله متوجهم... بعد دیگر فرصتی برای صحبت کردن با او پیش نیامد تا بیست سال بعد...

نظرات

برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.