پشتیبانی از ساعت ۹ صبح الی ۱۰ شب :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴

مشت در جیب

موجود
100,000 تومان
برگشت به مجموعه: کتاب شعر

کتاب مشت در جیب نوشته محمد زهری
توضیحات

کتاب مشت در جیب نوشته محمد زهری

مجموعه شعر دكتر محمد زهري (مرداد ١٣٠٥ تا اسفند ١٣٧٣)، زاده‏ي روستاي عباس‏آباد شهسوار (تنكابن)، سرگذشتي شگفت داشت: در چهارسالگي به تهران و ملاير و شيراز رفت و در هركرانه‏اي چيزي آموخت و آمد و آمد تا كه سرانجام از شهريور ١٣٢٠ براي هميشه در تهران ماند. زهري كار نويسندگي را با نوشتنِ طنز و فكاهي براي هفته نامه‏ي توفيق (١٣٢٤) آغازيد و رفته رفته به داستان‏پردازي و جُستارنويسي روي آورد و سرانجام به شعر پرداخت. هم در اين دوره، چندگاهي را دبير بخش شعرِ هفته نامه‏ي فردوسي به سردبيري نصرت رحماني و سپس دبير همين صفحه در رسانه‏ي سپيد و سياه دكتر علي بهزادي شد. از ديرينه‏ترين و سربنام‏ترين سروده‏هايش يكي هم شعر ”به فردا“ (١٣٣١) بود كه در آن از جوان‏ترها مي‏خواست نام و يادِ انسان‏هاي سترگ و تراز نو را گرامي بدارند. ... والاتر از زندگي هنري، هنر زندگي است گاندي در كوره راه‏هاي خارايند تاريخ، آنجا كه زوبين سخن راه به آماجي نمي‏برد، آنجا توسن تيزتكِ شاعرانگي است كه تاختن مي‏گيرد: حس آفريني، وراي ادراك‏هاي پنجگانه؛ حس ششم، اين است پيوستار بينش و عاطفه، فرايندي كه هر پنج حس ديگر را درمي‏نويسد و پاي‏كشان و شلنگ‏انداز مي‏آيد كه تاريخ را از ديدرسي ديگر بيافريند. يانيس ريتوس يوناني، شاعر بزرگ كمونيست حق داشت بگويد: ”شعر از آن رو حس ششم خوانده شده كه در خورندگاهِ آن و نيز در فرايند سخن، احساساتِ ما همراه با نيروهاي رواني، عصبي و ذهني به‏هم مي‏رسند. براين بنياد، جسم و جان آدمي مهم‏ترين كارافزار شاعر است و فرزناگي جز تبلور احساس‏ها نيست.“ تاريخ، داستاني است در قلمرو بايدها و نبايدها و شعر تاريخي است كه چگونه بودن را مي‏سرايد. ريتسوس درست مي‏گفت كه شعر بر پديده‏ها و فرايندهاي واگويه‏ناپذير پرتو مي‏افكند و بدين‏سان، يادسپار (حافظه‏ي) آينده است. هم‏چون سخن هنرمندانه‏ي ديده‏رو كه ”هنرمند، چيزها و پديده‏ها را با خورشيدي روشن مي‏كند كه از آنِ سپهر“خاكستري ما نيست. بودا حق داشت بگويد: ”چراغِ خود باش!“: گر آسمان مكدر گر خاك باير است جرم من است - ما- گردن به حكمِ تلخِ مشيت نهاده‏ايم ... بي تباران انبوهند مگر از كومه برآيد دودي گيرد و آتش ژرفي گردد ورنه چشمم نخورد آب ز من - يا من ها - كابمان سرد نانمان گرم مشتمان در جيب است حرفمان اما از آتش و خون است مدام . صبح باران، ظهر باران، عصر باران شب، همه شب، باز باران دائماً چتر است و باران است و باراني شهر در چنگال ابري با شتاب مردم پائين يا نشسته در مه خاكستر مرطوب ...

نظرات

برای این محصول هنوز نظری ارسال نشده است.